این مطلب در زمانی که رانلد کوز 95 ساله بود، نوشته شده است.
کوز این روزها بسیار آهسته حرکت میکند، اما این نوع حرکت كردن او قابلبخشش است. در سن 95 سالگی، ذهن وی هنوز بیتردید همان تیزبینی را دارد که در زمان دانشجویی داشت؛ آن هنگام که شروع به انديشيدن درباره علم اقتصاد به شیوههایی کرد که کل حوزه اقتصاد را تغییر شکل داد.
کوز که اکثر سالهای دانشگاهی خود را در دانشكده حقوق شیکاگو به سر برده است، جایزه نوبل اقتصاد سال 1991 را به خاطر نوشتن مقالات غیرعادی و غیرفني، اما فوقالعاده تاثیرگذار بهدست آورد شامل مقاله «ماهیت بنگاه» (1937) که بینشهای تكاندهندهاي ارائه کرد که چرا بنگاههاي اقتصادي وجود دارند و «مساله هزینه اجتماعی» (1960) که معمولا به عنوان کاری پايهاي در حوزه حقوق و اقتصاد مطرح میشود.
کوز گفت: «من هرگز در بازی خیلی موفق نبودم. برایم اهمیتي نداشت که برنده یا بازنده شوم.» یک دوست به من گفت «تو چنان برخورد میکنی که گویی داري کتب سرود مذهبی را توزیع میکني» رویکرد کوز، برای دانشپژوه متشخصي مناسب است که با تمام وجود معتقد است انگیزههاي طرفين خصوصی برای حل و فصل اختلافاتشان با کسب حداکثر منافع - حتی اگر نیاز به رای دادگاه باشد- منجر به راهحل کارآ و دو جانبه منفعتداری میشود که همیشه بر دخالت دولت ارجحیت دارد.
این یک تعریف بسیار ساده از تفکر پیچیده کوز در موضوعي است که اقتصاددانان، قضیه کوز مینامند. کوز این قضیه را در موضوعاتی همچون فروش حق پخش برنامههای رادیویی به نسبتهایی از طیف الکترومغناطیس و مساله آلودگی بهکار برد، در حالی که تعداد اقتصادداناني بيرون از شمارش، آن را تقریبا در هر حوزهای از فعالیت انسانی بهکار گرفتند.
کوز با همان ديد بسیار وسیعی که دارد، حوزه اقتصاد را زیر نظر میگیرد و معتقد است علم اقتصاد به موضوعی «تئوری محور» تبدیل شده و وارد پارادایمی شده است که نتیجهگیریها بر مسالهها تقدم یافتهاند. او ميگويد: «اگر به یک صفحه از نشریات علمی مثلا نیچر نگاه کنید، هر چند هفته يكبار جملاتی مثل این را خواهید دید که «ما مجبوریم دوباره در این باره فکر کنیم. این نتایج به آن صورتی که ما فکر میکردیم در نیامدند.» خوب در علم اقتصاد، نتایج همیشه به همان راهی میروند که ما فکر میکردیم باید بروند، زیرا ما فقط به روش معینی به مسائل نگاه میکنیم و فقط پرسشهای معینی را میپرسیم.»
کوز اشاره میکند که هر استادی «میتواند درسی درباره اقتصاد بر اساس کتاب ثروت ملل آدام اسمیت ارائه دهد، اما هیچکس نمیتواند درسی درباره هر موضوعی مثلا فیزیک بر اساس کارهای نیوتن یا گالیله ارائه دهد.»
اما او معتقد است علم اقتصاد ثابت کرده است که فوقالعاده مفید است. او میگوید «مفاهیمی که در اقتصاد بسط داده شده است- هزینه فرصت، عرضه و تقاضا و کشش- را میتوان در همه جا بهکار برد. کسی مثل گری بکر به نحو حیرتانگیزی این اصول اقتصادی را در حوزه جامعهشناسی بهکار برد. این بینهایت مفید است. کسانی که از داشتن چنین مفاهیمی محروم هستند دائم با مشکل برخورد میکنند و سپس اقتصاددان با این مفاهیم وارد میشود و مشکل را رفع و رجوع میکند.» اما کوز نتیجه میگیرد که علم اقتصاد همچنین «بهندرت روشهای بنیادی در نگاه ما به کارکرد نظام اقتصادی را
تغییر میدهد.»
كوز در لندن به دنیا آمد در زمانی که اکثر زنان کارهای شاق خستهکنندهای انجام میدادند و بوی گند و کپههای مدفوع اسبها از اجزای اصلی مناظر شهری بود. کوز اعتقاد راسخی دارد که نظام اقتصاد بازار آزاد فعلی، سطح زندگی بهتری برای مردمان بیشتری، نسبت به هر زمان دیگر در تاریخ فراهم کرده است. «حتی اگر فقیرترین شخص در مکزیک کنونی باشید، وضع زندگیتان به مراتب بهتر از فقیرترین شخص در مکزیک 100 سال قبل است، به طوری که اینک درد و رنج کمتری داریم و وضع زندگی عموما بهتر شده است و در کل جالبتر به نظر میرسد.»
کوز گفت «تصور نظامی که از نظام با حقوق مالکیت خصوصی و بازارها بهتر کار کند بسیار سخت است: سازوکاری که مکرر در برابر رژیمهایی به اثبات رسيده است که اقتدار و برنامهريزي مرکزی، نیروی اقتصادی مسلط بوده است. نظام کسبوکار خصوصی با بازارهای رقابتی و دقیق ظاهرا به بهترین نحو عمل میکند چون اقتدار و برنامهريزي مرکزی قادر به انتشار دانایی نیست و این دانایی به کارآترین روش با کارکرد بازار بهدست همه میرسد.»
لبخند دائمی کوز و چشمهای آبی درخشان وی، بیش از نه دهه عمر کردن وی را باورنکردنی میسازد؛ بنابراین تعجبآور است اگر بشنویم که او میگوید درباره آینده جهان بدبین است: نه به این خاطر که او معتقد است شرایط انسانها بدتر شده است، بلکه چون «همان طور که سده بیستم نشان داده است، ما از چنان ظرفیتی برخورداریم که اوضاع را خیلی راحت خراب کرده و به گند بکشیم و حتی زمانی که میتوانیم مسلما کار درستی انجام دهیم اغلب مسیرهای نادرست را انتخاب میکنیم.»
نقل قول
چهار راه وجود دارد که میتوانیم پول خرج کنیم. میتوانیم پول خودمان را برای خودمان خرج کنیم. وقتی چنین میکنیم، وسواس به خرج میدهیم تا هزينه حداقل و منفعت حداكثر شود.
میتوانیم پول خودمان را برای دیگری خرج کنیم. مثلا یک هدیه تولد بخریم. در این صورت خیلی به محتوای هدیه کاری نداریم، اما به قیمتش توجه داریم.
میتوانیم پول دیگران را خرج خودمان کنیم. در این صورت من خودم را یک نهار خوب مهمان میکنم.
در نهایت میتوانیم پول دیگری را برای دیگری خرج کنیم. اگر چنین شود، نه دلنگران پولی هستیم که خرج میشود و نه نگران چیزی که کسب میشود. این حالت آخر، دولت است.
میلتون فریدمن
کوز که اکثر سالهای دانشگاهی خود را در دانشكده حقوق شیکاگو به سر برده است، جایزه نوبل اقتصاد سال 1991 را به خاطر نوشتن مقالات غیرعادی و غیرفني، اما فوقالعاده تاثیرگذار بهدست آورد شامل مقاله «ماهیت بنگاه» (1937) که بینشهای تكاندهندهاي ارائه کرد که چرا بنگاههاي اقتصادي وجود دارند و «مساله هزینه اجتماعی» (1960) که معمولا به عنوان کاری پايهاي در حوزه حقوق و اقتصاد مطرح میشود.
کوز گفت: «من هرگز در بازی خیلی موفق نبودم. برایم اهمیتي نداشت که برنده یا بازنده شوم.» یک دوست به من گفت «تو چنان برخورد میکنی که گویی داري کتب سرود مذهبی را توزیع میکني» رویکرد کوز، برای دانشپژوه متشخصي مناسب است که با تمام وجود معتقد است انگیزههاي طرفين خصوصی برای حل و فصل اختلافاتشان با کسب حداکثر منافع - حتی اگر نیاز به رای دادگاه باشد- منجر به راهحل کارآ و دو جانبه منفعتداری میشود که همیشه بر دخالت دولت ارجحیت دارد.
این یک تعریف بسیار ساده از تفکر پیچیده کوز در موضوعي است که اقتصاددانان، قضیه کوز مینامند. کوز این قضیه را در موضوعاتی همچون فروش حق پخش برنامههای رادیویی به نسبتهایی از طیف الکترومغناطیس و مساله آلودگی بهکار برد، در حالی که تعداد اقتصادداناني بيرون از شمارش، آن را تقریبا در هر حوزهای از فعالیت انسانی بهکار گرفتند.
کوز با همان ديد بسیار وسیعی که دارد، حوزه اقتصاد را زیر نظر میگیرد و معتقد است علم اقتصاد به موضوعی «تئوری محور» تبدیل شده و وارد پارادایمی شده است که نتیجهگیریها بر مسالهها تقدم یافتهاند. او ميگويد: «اگر به یک صفحه از نشریات علمی مثلا نیچر نگاه کنید، هر چند هفته يكبار جملاتی مثل این را خواهید دید که «ما مجبوریم دوباره در این باره فکر کنیم. این نتایج به آن صورتی که ما فکر میکردیم در نیامدند.» خوب در علم اقتصاد، نتایج همیشه به همان راهی میروند که ما فکر میکردیم باید بروند، زیرا ما فقط به روش معینی به مسائل نگاه میکنیم و فقط پرسشهای معینی را میپرسیم.»
کوز اشاره میکند که هر استادی «میتواند درسی درباره اقتصاد بر اساس کتاب ثروت ملل آدام اسمیت ارائه دهد، اما هیچکس نمیتواند درسی درباره هر موضوعی مثلا فیزیک بر اساس کارهای نیوتن یا گالیله ارائه دهد.»
اما او معتقد است علم اقتصاد ثابت کرده است که فوقالعاده مفید است. او میگوید «مفاهیمی که در اقتصاد بسط داده شده است- هزینه فرصت، عرضه و تقاضا و کشش- را میتوان در همه جا بهکار برد. کسی مثل گری بکر به نحو حیرتانگیزی این اصول اقتصادی را در حوزه جامعهشناسی بهکار برد. این بینهایت مفید است. کسانی که از داشتن چنین مفاهیمی محروم هستند دائم با مشکل برخورد میکنند و سپس اقتصاددان با این مفاهیم وارد میشود و مشکل را رفع و رجوع میکند.» اما کوز نتیجه میگیرد که علم اقتصاد همچنین «بهندرت روشهای بنیادی در نگاه ما به کارکرد نظام اقتصادی را
تغییر میدهد.»
كوز در لندن به دنیا آمد در زمانی که اکثر زنان کارهای شاق خستهکنندهای انجام میدادند و بوی گند و کپههای مدفوع اسبها از اجزای اصلی مناظر شهری بود. کوز اعتقاد راسخی دارد که نظام اقتصاد بازار آزاد فعلی، سطح زندگی بهتری برای مردمان بیشتری، نسبت به هر زمان دیگر در تاریخ فراهم کرده است. «حتی اگر فقیرترین شخص در مکزیک کنونی باشید، وضع زندگیتان به مراتب بهتر از فقیرترین شخص در مکزیک 100 سال قبل است، به طوری که اینک درد و رنج کمتری داریم و وضع زندگی عموما بهتر شده است و در کل جالبتر به نظر میرسد.»
کوز گفت «تصور نظامی که از نظام با حقوق مالکیت خصوصی و بازارها بهتر کار کند بسیار سخت است: سازوکاری که مکرر در برابر رژیمهایی به اثبات رسيده است که اقتدار و برنامهريزي مرکزی، نیروی اقتصادی مسلط بوده است. نظام کسبوکار خصوصی با بازارهای رقابتی و دقیق ظاهرا به بهترین نحو عمل میکند چون اقتدار و برنامهريزي مرکزی قادر به انتشار دانایی نیست و این دانایی به کارآترین روش با کارکرد بازار بهدست همه میرسد.»
لبخند دائمی کوز و چشمهای آبی درخشان وی، بیش از نه دهه عمر کردن وی را باورنکردنی میسازد؛ بنابراین تعجبآور است اگر بشنویم که او میگوید درباره آینده جهان بدبین است: نه به این خاطر که او معتقد است شرایط انسانها بدتر شده است، بلکه چون «همان طور که سده بیستم نشان داده است، ما از چنان ظرفیتی برخورداریم که اوضاع را خیلی راحت خراب کرده و به گند بکشیم و حتی زمانی که میتوانیم مسلما کار درستی انجام دهیم اغلب مسیرهای نادرست را انتخاب میکنیم.»
نقل قول
چهار راه وجود دارد که میتوانیم پول خرج کنیم. میتوانیم پول خودمان را برای خودمان خرج کنیم. وقتی چنین میکنیم، وسواس به خرج میدهیم تا هزينه حداقل و منفعت حداكثر شود.
میتوانیم پول خودمان را برای دیگری خرج کنیم. مثلا یک هدیه تولد بخریم. در این صورت خیلی به محتوای هدیه کاری نداریم، اما به قیمتش توجه داریم.
میتوانیم پول دیگران را خرج خودمان کنیم. در این صورت من خودم را یک نهار خوب مهمان میکنم.
در نهایت میتوانیم پول دیگری را برای دیگری خرج کنیم. اگر چنین شود، نه دلنگران پولی هستیم که خرج میشود و نه نگران چیزی که کسب میشود. این حالت آخر، دولت است.
میلتون فریدمن
مترجم: جعفر خيرخواهان
No comments:
Post a Comment