Saturday, August 27, 2011

کاریکاتور


اولگ درگاچوف از اوکراین
*

با نیزه ی "رسانه" رفته به جنگ جوجه اژدها ... حواسش به اژدها بزرگه نیست؛ بدتر: حتی حواسش به زمین دعوا هم نیست!
.
.
.
.

Saturday, August 13, 2011

نابسامانی های خیابانی در انگلستان و جامعه شناسی!


این به نظرم یکی از جالب توجه ترین پدیده های اجتماعی عصر حاضر می تواند باشد. ظرف فقط چند روز، یکباره تمام تصور امنیت و آرامش اقتصادی اجتماعی در یکی از جوامع غربی که سابقه ی ثبات و امنیت اجتماعی و نظارت پلیس آن شهرت جهانی دارد در نتیجه ی شورش و غارت گری های خیابانی چند صد نوجوان و جوان انگلیسی در لندن و هشت شهر دیگر در بریتانیا به طرز فجیعی به هم می ریزد و همه را از مسئولین دولتی گرفته تا پلیس و مردم عادی ساکن در مناطق مرفه و غیرمرفه در سراسر این کشور و نیز در جهان غافلگیر و حیرت زده باقی می گذارد. آنچه در وهله ی اول به ذهن می رسد این است که چنین نمی تواند باشد که همه این رخدادها یک شبه شکل گرفته است، و صرف نظر از این که نحوه ی برخورد با چنین پدیده ای چگونه بهتر است باشد (که ظاهراً صلاح مملکت خویش خسروان دانند)، ریشه یابی شکل گیری و انفجار ناگهانی چنین پدیده هایی در این سطح وسیع و پرمخاطره نیاز به مطالعات عمیق و همه جانبه دارد.
آنچه برای من جالب است قائل شدن به ریشه های کاملاً متنوع بروز و شکل گیری این پدیده در ذهن و بیان افراد مختلفی است که در مباحثاتی که سریعاً در سطح رسانه های رسمی و رسانه های اجتماعی -جایی که رسانه ها اجازه دارند به کارکرد و وظایف اصلی خود بپردازند- جریان یافته، شنیده می شود. یکی از قابل تحسین ترین اقدامات رسانه ای در سطح کشورهای غربی ، انتشار اخبار و نیز انعکاس افکار عمومی و جذب اظهار نظر های مردم عادی در کنار کارشناسان متخصص در هر حوزه ای است، یعنی پیرامون هر مسئله ی روز اجتماعی شما می توانید از ذهنیت سیاستمداران، و نیز دانشمندان و نیز تک تک افراد عادی مطلع شوید چرا که آنجا به درستی دریافته اند که نظرات "مردم عادی" نیز "حائز اهمیت" است! علمای اجتماعی و محققین واقعی، نیز، نظریات خود را نه از اعماق کهکشان ها در فضا یا از خلال کتابهای نویسندگان علوم اجتماعیِ سایر کشورهای دنیا، بلکه از میدان واقعی زندگی اجتماعی مردم عادی خودشان می جویند و "به بار می آورند"، برای یافتن حقیقت باید به سراغ مردم رفت و نظر ایشان را جویا شد، چرا که این زندگی، احساسات، تجربیات و مشاهدات مردم هر جامعه است که زندگی اجتماعی را می سازد!
شما وقتی به نظرات مردم عادی در اخبار چند روز اخیر توجه می کنید تعجب می کنید که چقدر عالمِ علوم اجتماعی در این جامعه در قالب مردم عادی زبان به سخن گشوده اند. از همین مردم عادی است که می شنویم : ...به عنوان مثال: برخلاف نظر فلان مقام مهم سیاسی، اینها که شورش و غارت کرده اند، الزاماً یک سری آدم مریض نیستند، ... در نتیجه ی مصرف مواد این رفتارها را بروز نداده اند، ... یک سری جوان هستند که الگوی نقش مثبتی در زندگی، سیاست، فرهنگ، روزنامه ها، تلویزیون، ماهواره یا سینما برای خود نیافته اند، تا مثلاً اخلاقی تر رفتار کنند، یا ارزش های اخلاقی بهتری را در خود درونی کرده باشند، از جانب والدین خود به خوبی تربیت نشده اند، والدین به مسئولیت های اجتماعی خود عمل نمی کنند، بچه ها در مدارس به خوبی تربیت یا متنبه نمی شوند، ستارگان سینما و قهرمانان ورزشی و شخصیت های هنری الگوهای نامناسبی برای فرزندان این جامعه هستند، و الگوی زندگی غیرواقعی و دست نیافتنی را در آرزوهای این جوانان می کارند، نوجوانان، مشکل بیکاری و عدم روشنی آینده ی شغلی شان را دارند، آرزوهایی در ذهن شان پرورده شده که راهی مشروع برای دستیابی به آن در پیش روی خود نمی یابند یا نیافته اند، فاصله ی طبقاتی و نابرابری های مادی در این کشور بیداد می کند، اینها عزت نفس شان را از دست داده اند، بی عدالتی آنها را به این کارها وادار کرده است، احترام کافی و توجه از والدین شان یا از مسئولین دریافت نکرده اند، یک نفر ذکر می کرد که افزایش شهریه ی دانشگاه ها در این کشور به میزان 9 هزار پوند در سال در شکل گیری این بلواها موثر بوده است، جوانان به فکر خودکشی هستند، از اقدامات ضد اجتماعی واهمه ندارند، بدتر از این که نمی تواند بشود .... !
اینها بیانات جامعه شناسان آن جامعه نبود، اینها اظهار نظرهای مادر دو فرزند نوجوان، یک راننده ی اتوبوس، یک مربی نوجوانان، یک بزهکار پیشین، یک کارمند ساکن محله ای در شهر لندن، و امثال ایشان بود. یادمان نرود که ما همین جامعه شناسان بالقوه و تجربی را در سطح جامعه ی خودمان هم داریم که رویدادهای جامعه ی ما را بهتر از بسیاری از جامعه شناسان حاضر در دانشگاههای رسمی ما نظاره و تحلیل می کنند. فقط گاهی صدای شان شنیده نمی شود. چه بهتر که صدای شان را بشنویم، به موقع بشنویم!

Wednesday, August 3, 2011

پوتینٍ اونا و بهمنیٍ ما

اول بهمنی خودمان: "رييس‌كل بانك مركزي تقاضاي داخلي ارز را حداكثر 64ميليارد دلار برآورد كرد و گفت: اين حجم تقاضا در بازار به دليل برخي سوداگري و نيازهاي كاذب به 70ميليارد دلار رسيده است."
مانده ام که چه بنویسم! آقای بهمنی! مشکل اصلی بخش ارز در شرایط فعلی، دونرخی بودن ارز است. ارز را تک نرخی کنید که از فساد و رانت بزرگی که در جریان است جلوگیری شود. اگر فکر میکنید که تقاضای سفته گری معادل 6 میلیارد دلار در بازار وجود دارد، راه حل آسان است: 6 میلیارد دلار ارز اضافه به بازار بریزید. تمام.


پوتین: "امریکا هم اکنون همانند یک انگل در حال تغذیه از اقتصاد جهان است." و "فرمانروایی دلار بر جهان یک تهدید علیه بازارهای جهانی است."
پوتین خان! بیا و دست از سر ما بردار. مشکل تو این است که نمی خواهی بفهمی که دلار را به زور اسلحه پول ذخیره بین المللی نکرده اند. روسیه تحت امر خود شما، در زمان فرمانروایی شما، میلیاردها دلار بدهی دولت امریکا را خریده است. به زور هم به شما نداده اند، خودتان رفته اید و خریده اید. روبل هم جانشین دلار نمی شود، خودت را خسته نکن. فقط دولت و کنگره امریکا است که می تواند دلار را از موقعیت فعلی به زیر بکشد، که البته دست باسن شان درد نکند، اخیرا مشغول همین کارند.