Sunday, January 30, 2011

Leave Me Alone!!!



در یک جمعی از دوستان و فامیل ها من سرم تو لپ تاپم بود، یکی پرسید مهدی جان از کامپیوتر سر در میاری؟؟؟منم از همه جا بی خبر گفتم بله تقریبا.ببینید کار به کجا کشید!!؟؟!!

- این کامپیوتر ما ویروسی شده، چیکارش کنیم؟
- الان یه کامپیوتر توپ تو بازار چنده؟
- این پسر من همش پای بازی کامپیوتره، مشکلی پیش نمیاد؟
- فیل…..تر شکن تازه چی اومده؟ ;-)
- چطوری میشه پسورد یکی رو فهمید؟ (يارو به عشقش شك داره!!!!)
- چطور میشه فهمید دخترم تو اینترنت چیکار می کنه؟
- این عکسای ما همش یهو پاک شده، بدبخت شدیم چیکار کنیم؟
- کامپیوتر من بالا نمیاد، چیکارش کنم؟
کی میای پیش ما یه حالی به این کامپیوترمون بدی؟ سي دي هاي جديدتم بيار!!!!!
- الان ویندوز چی خوبه؟!!!
- چطوری میتونم سریع تایپ یاد بگیرم؟
- يه لپ تاپ دست دوي مناسب توي دوستات كسي نميفروشه؟؟؟
- به نظر تو رم بیشتر تو سرعت بازی تأثیر داره یا سی پی یو یا کارت گرافیک؟
- بخوام کامپیوترم رو ارتقاء بدم چقد پام در میاد؟
- الان بیل گیتس پولدارتره یا استیو جابز؟
- به نظر تو ممكنه قيمت كول ديسك از اينم پايين تر بياد؟؟؟؟
- بخوام با کامپیوتر پول در بیارم چیکار کنم؟
- کلاس چی برم؟
- ميگن نوكيا فلان مدل خوب آنتن نميده….اما من شكلشو خيلي دوس دارم….حالا به نظرت چيكار كنم؟؟
- واسه این کامپیوتر ما مشتری سراغ نداری؟
- با اين كامپيوترت يه كدي بزن همه كانال هاي ماهواره  ما باز شه!!!!
- چرا من تو وصل کردن دوربین دیجیتالم به کامپیوترم مشکل دارم؟
- بلوتوث جديد چي داري؟ بفرست بياد!!!!!!!!!!!١
- اینترنت چنده؟!؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
…..
- و بالاخره: یکم این پسر ما رو نصیحت کن درس بخونه، اينجوري كه اين همش پاي كامپيوتره، هيچي نميشه آخرش!!!‌
.
.
.

Saturday, January 29, 2011

تصویر فتوشاپی خنده‌دار از زندگی زناشویی




چقدر زیباست زمانی که دو شریک زندگی آن هم طراح و فتوشاپیست حرفه‌ای در کنار هم دست به کاری زیبا می‌زنند و تصاویری از زندگی زناشویی خلق می‌کنند و آن هم با قدرت فتوشاپ و قدرت والای فتوشاپ را به چشمان جهانیان می‌اورند اینان تد و سارا لارنس هستند که خالق این تصاویر زیبا هستند.

شغل کاذب؟

اين عبارت شغل کاذب هم از آن عبارت‌هايی است که من اصلا نمی‌فهممش، هر چند برای خيلی‌ها بسيار بديهی است. يعنی نمی‌‌توانم تصور کنم که چطور يک شغل می‌تواند کاذب باشد و در عين حال به لحاظ اقتصادی امکان فعاليت داشته باشد. اگر اين توصيف ساده را بپذيريم که در هر معامله آزادانه‌ای دو طرف مبادله رضايت بيشتری نسبت به وضعيت قبلی به دست می‌آورند (و گرنه دست به معامله نمی‌زدند) پس هر شغلی که می‌تواند برای صاحبش درآمد درست کند (يعنی مردم حاضر باشند برايش پول بدهند) برای مشتريانش هم رضايت خلق می‌کند. همين برای من کافی است تا شغل کاذب نباشد. می‌گوييد کوپن‌فروش جلوی شهر و روستا و سيگار فروش سر چهارراه شغل کاذب دارند؟ برای چند ماهی از جامعه حذفشان کنيد تا ببينيد چه اتفاقی می‌افتد.

فریدریش فون هایک

« انسان قادر به توضیح ِکامل ِپدیده ها نیست و هر گونه پیشرفت علمی در واقع بیش از پیش گستره ی جهل بشر را نشان می دهد. رویکرد ما به قصد شناخت جهان باید رویکردی خاضعانه باشد.»
« در اقتصاد متمرکز، برنامه ریز به هیچ روی قادر به جمع آوری ِاطلاعات ضروری و مفید در جامعه به منظور تخصیص مطلوب منابع نیست.برنامه ریزی در بهترین حالت تنها می تواند براساس اطلاعات بسیار محدود صورت گیرد، از این رو کارایی و بازدهی آن بسیار ناچیز است.»
« حکومت، مستلزم به محدود کردن ِقدرتهای قانون گذاری، به رسمیت شناختن ِحقوق غیرقابل تفکیک ِفرد و تجاوز ناپذیری ِحقوق ِانسانی ست. تنها اصل اخلاقی ای که تاکنون توانسته است رشد مداوم یک تمدن پیشرفته را ممکن سازد، اصل آزادی فردی بوده است.»
« مجبور کردن ِافراد تنها زمانی پذیرفتنی ست که در خدمت ِخیر عمومی باشد، اما مساله اینجاست که تعریف دقیق ِخیر عمومی بسیار مشکل است و هرکس ممکن است آن را به نحوی تفسیر کند.»
« همواره آن کسی که در نظر جمع گراست، در عمل از عقل ِفردی ستایش می کند و می خواهد تمامی نیروهای جامعه تابع مدیریت ِیک روح ِواحد حاکم بشوند. در حالی که آن کسی که فردگراست به حقوق ِعقل ِفردی آگاهی دارد، از آزادی به عنوان وسیله ی تضمین ِهر چه کامل تر توسعه ی روابط متقابل ِمیان افراد حمایت می کند.»
فرازهایی از سخنان فریدریش فون هایک، فیلسوف و اقتصاد دان ِلیبرال

Thursday, January 27, 2011

کوچه “زنده یاد فریدون مشیری”

بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد
باغ صد خاطره خنديد،
عطر صد خاطره پيچيد:
يادم آمد كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.
من همه، محو تماشاي نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروريخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد، تو به من گفتي:
- ” از اين عشق حذر كن!
لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،
آب، آيينة عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ – ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم …“
باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت …
اشك در چشم تو لرزيد،
ماه بر عشق تو خنديد!
يادم آمد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم.
نگسستم، نرميدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم …
بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
“زنده یاد فریدون مشیری”

جوک تلخ بی بی سی



دوستی یک لینکی فرستاد برام از برنامه پرگار بی بی سی که ۱۷ آذر ۱۳۸۹ پخش شده بود. داستان مربوط به طبقه کارگر و جنبش سبزه و چهار نفر را آوردن برای مناظره. یکی از این افراد فردی است بنام علی مالجو که که مدام هم در زیرنویس نوشتن براش اقتصاددان. مستقل از مباحث سیاسی مطرح شده برین دقیقه ۴۵ تا ۴۷ را ببینید. گل سرسبد حرفهای این آقاست. آین آقا برای حل مشکل صنایع ورشکسته نظر میدن که کارگران برن در یک عملیات کارخانه را تصرف نموده و خودشان کارخانه را کنترل کنند! جوک به این مسخرگی شنیده بودید؟ این آقا شده اقتصاددان وازادیخواه؟ جوکتر این بی بی سی است که این فرد را آورده و مدام عنوان اقتصاددانش را بخورد بینندگان میدهد.

Monday, January 24, 2011

سایت کلیپهای آموزشی زبانENGVID


این سایت شامل کلیپهای آموزشی زبان است که شامل نکات آموزشی بسیار زیادیست که  4-5 نفری که البته سعی میکنند کمی هم بامزه باشند. تهیه میشه و بیشتر آموزش نکته ها و اشکالاتیست که عموما در زبان و در استفاده از آن داریم مثلا



How to talk about what you want in English
Common Grammar Mistakes in English – part 1

Sequencing – How to use FIRST, NEXT, LAST, FINALLY, etc

Pronunciation – CAN ; CAN’T

Conditional & Imaginary: IF, WILL, WOULD, WERE



کلیپهای مبتدی تا پیشرفته داره و حتی برای تافل هم چیزهایی میشه پیدا کرد:


How to Structure Your TOEFL Essay

5 Types of TOEFL Essays & TOEFL iBT Essay Patterns


این هم نشانی اصلی سایت که البته چون ویدئوها در سایت یوتیوب هست متاسفانه فیلتر هست. ولی حتما شما راهش رو بلدین!









Sunday, January 23, 2011

شعری زیبا از عباس یکرنگی

با جنون آهنگ معنی را فغان خواهم نوشت
نام هستی را سر برگ خزان خواهم نوشت
گرتبسم شعله ای از یاد شادی بشکفد
شبنمی از گریه بر گل رایگان خواهم نوشت
برق غیرت نیست در ابر خیال ظلمتم
نوح را بر کشتی طوفان جان خواهم نوشت
از جفای چرخ گویا روز هم بازیچه ایست
نام شب را وقت روز آسمان خواهم نوشت
گررفیقان بی وفایی را طریق انگاشتند
بی وفایی را طریق این زمان خواهم نوشت
دیده خندان گشت تا یاد محبت گل گرفت
همچو صبح این خنده را خونین فشان خواهم نوشت
چون شرر افسردگی شد حاصل عیش جهان
تیرگی را حاصل عیش جهان خواهم نوشت
بر مزار باغ می نالم چو نی از دست باد
چشمه چشمه اشک چون رود روان خواهم نوشت
تا نگوید بلبل از احوال مستان غافلم
رنج بلبل را به عرض باغبان خواهم نوشت
چون سیاووش است اینسان کشته تورانیان
پیش رستم شکوه از هاماوران خواهم نوشت
زرگران گویا خزان پرداز روی عالمند
شرح این غم را به برگ ناتوان خواهم نوشت
باغ ابراهیم گل در آتش نمرود مرد
بر خدا صد شکوه از نمرودیان خواهم نوشت
تا نمیرد یاد گل در خاطر بی جان باغ
یادگل را با دل آتشفشان خواهم نوشت
گر نگیرد شعله ام بر جان بیمار خزان
یاد گل را از زبان عاشقان خواهم نوشت

Wednesday, January 19, 2011

یک سوال؟


امروز یک سوال خیلی جالب و در عین حال یه جوری فلسفی خوندم: شما دوست دارید که یک خوک شاد و راضی از اوضاع باشید یا یک آدم ناراضی و ناشاد؟

این سوال از جان استوارت میل هست.

دارم به جواب فکر می کنم...

بیشتر مردم فکر می کنند که از متوسط جامعه بهترند

یکی از فروض اولیه علوم انسانی این است که رفتار مردم عقلایی است. یک معنی این حرف این است که مردم برداشت درستی از جهان اطراف خود دارند. این فرض البته از این جهت فرض خوبی است که اگر این فرض را غلط در نظر بگیرید آنگاه با این سوال فلسفی مواجه می شوید که چگونه می توان رفتار غیر عقلایی را تحلیل کرد. از فلسفه این بحث که بگذریم، این فرض باعث فهم بهتر رفتار مردم شده است اما درست تا جایی که پندار و رفتار مردم غیر عقلایی می شود. مثلا آمار نشان می دهد که ۹۴ درصد اساتید دانشگاهها به این باورند که درس دادنشان بهتر از سطح متوسط تدریس در دانشگاهها است. چیزی که البته از نظر ریاضی ممکن نیست. آمار جالب دیگر این است که حدود ۹۰ درصد مردم تصور می کنند که مهارت رانندگی شان بهتر از متوسط مهارت دیگر رانندگان است. مثالهایی از این دست که در اساس مخالف فرضیه عقلایی بودن مردم است زیادند.
دفعه بعد که فکر می کنید باهوشتر از متوسطید و یا بهتر از دیگران رانندگی می کنید و یا بهتر از دیگران درس می دهید، بد نیست یادی از این نوشته کنید.
البته اگر تلقی به خودستایی نشود رانندگی من که حرف ندارد. :)

زبان انگلیسی را هم پاس بداریم


رئیس جمهور فرانسه "طرح اضطراری" رو اعلام کرده که بر اساس اون به زبان انگلیسی در مدارس اهمیت بیشتری داده بشه. چرا؟ چون اگه بخوای در این دنیایی که هی کوچکتر می شه و به قولی جهانی تر می شه امکان رقابت داشته باشی و کار ایجاد کنی و کاری باشی، اونوقت زبان انگلیسی می شه یک واجب عینی. جا داره که آموزش و پرورش ایران این طرح جدید رو زیر نظر بگیره. البته آموزش عالی ایران هم همینطور. وقتی که موسسه شکوه می تونه زبان دانش آموزاش رو در ۶ ماه انقدر پیشرفت بده که اموزش و پرورش در هفت سال نمی تونه، اونوقت معلومه که یه چیزی غلطه. اگه وقت داشتم مقاله رو ترجمه می کردم برای یک روزنامه داخلی. آموزش عالی ایران هم بهتر از این نیست. من کسائی رو می شناسم که لیسانس زبان انگلیسی گرفتن و واقعا نمی تونن دو کلمه با یه نفر انگلیسی زبان حرف بزنن. از اون خنده دار تر خیلی از داخلی هایی هستند که دکترا دارند و بعضی هاشون هم از کشورهای خارجی و مناصبی هم دارند تو مملکت، ولی هنوز بلد نیستند که درست انگلیسی حرف بزنن. خلاصه اینکه هر کس که زبان بلد هست از سیستم اموزش رسمی ایران اونو یاد نگرفته. که این شرمی هست بر سیستم آموزشی و باید اصلاح شه.

"داستان سقوط هواپیماها"

بخشی از مصاحبه وزیر راه (آقای بهبهانی):
وی با مقایسه سوانح هوایی ایران در سال ۱۳۸۸ با ۴ کشور از ۴ نقطه مختلف جهان در این مدت، گفت: «کشورمان در سال ۸۸ دو سانحه اخیر را داشت؛ در این مدت فرانسه دو سانحه، یمن یک سانحه، اندونزی چهار سانحه و آمریکا ۹ سانحه هوایی داشتند.»
وی خاطرنشان کرد: «بار دیگر تکرار می کنم این اقدامات در حالی است که سیستم ایمنی حمل ونقل هوایی ایران از ایمن ترین سیستم ها در جهان است.»
برای اثبات آماری گزاره فوق الذکر باید بد نیست آقای وزیر که استاد علم و صنعت هم هستند از نسبت یا احتمال سانحه استفاده کنند.  ایران روزی ۳۵۰ پرواز داخلی دارد آمریکا ۳۳ هزارتا یعنی چیزی حدود صد برابر. با احتساب ۹ سانحه در آمریکا و ۲ تا در ایران احتمال سانحه در ایران ۲۲ برابر آمریکاست. تعداد پروازهای اروپا هم جمعا به اندازه آمریکاست.

Tuesday, January 18, 2011

"داستان چند همسری مردان "

این مقاله که در AER (به تعبیری مهم‌ترین ژورنال اقتصادی) چاپ‌ شده است سعی می‌کند توضیحی ارائه کند که چرا در جوامع توسعه یافته تک‌هم‌سری رواج دارد. نکات کلیدی مقاله را می‌توان این طور جمع‌بندی کرد:

1) اولن، چندهم‌سری نتیجه نابرابری در جذابیت مردان است. در جامعه‌ای که همه مردان کمابیش شبیه هم باشند هیچ زنی حاضر نمی‌شود زن دوم مردی شود چون می‌تواند تنها هم‌سر مردی با شرایط مشابه باشد، لذا تک‌هم‌سری وضعیت تعادلی است. وقتی بین مردان نابرابری (ثروت، قدرت و ...) وجود دارد زنان باید ازدواج با مرد متاهل ولی "جذاب" (در گیومه بخوانید) و مرد مجرد ولی کم‌تر "جذاب" تصمیم بگیرند. از حدی از نابرابری به بعد، مرد متاهل "جذاب" ترجیح داده می‌شود.

2) کیفیت فرزندان آینده یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های ازدواج است و افراد در زمان ازدواج این موضوع را در نظر می‌گیرند.

3) در جوامع مدرن زنان توانایی‌های خود را به‌تر عرضه می‌کنند و بین زنان هم نابرابری "جذابیت"(*) وجود دارد. همین نابرابری بین جذابیت زنان باعث از بین رفتن چندهم‌سری می‌شود به قرار زیر:

4) در جوامع سنتی دارایی (زمین و غیره) و پیشینه خانوادگی مهم‌ترین عامل تعیین رفاه مادی نسل بعد است. لذا مردان طبقه بالا انگیزه زیادی برای فکر کردن به کیفیت سرمایه انسانی فرزندان (که مادر در آن نقش زیادی دارد) ندارند. در جوامع مدرن، سرمایه انسانی مهم‌ترین عامل توضیح دهنده درآمد و موفقیت افراد است. بنا بر این افراد انگیزه دارند تا میزان سرمایه انسانی فرزندان خود را بیشینه کنند و برای این‌کار باید با زنان دارای توانایی بالا ازدواج کنند. خب زنان دارای توانایی بالا هم حاضر به قبول چند هم‌سری نیستند. لذا مردان "جذاب" با زنان "جذاب" خانواده مونوگومی تشکیل می‌‌دهند و در عوض فرزندان با کیفیتی تربیت می‌کنند.

با این که مقاله خیلی تک‌بعدی به نظر می‌رسد ولی به نظرم توضیحش به طور نسبی با برخی تحولات سازگار است. در جوامع سنتی جذابیت فیزیکی (خصوصن صورت) و اصل و نسب و ثروت خانوادگی زن سه فاکتور اساسی جذابیت برای ازدواج بوده‌اند. در جوامع مدرن کیفیت تحصیلات، جذابیت تن و سلامت بدن (به جای صورت) و مهارت‌‌های اجتماعی زن فاکتورهای اساسی جذابیت جفت‌یابی به شمار می‌آیند. این قابلیت‌ها برای این‌که زن در فرآیند تولید فرزندان با کیفیت نقش ایفا کند مهم‌تر از فاکتورهای سنتی هستند.

ترجمه کنیم/ترجمه نکنیم



همین الان خبری می خواندم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی "با توجه به شروع مرحله دوم طرح اجرایی قانون ممنوعیت بکارگیری اسامی، عناوین و اصطلاحات بیگانه درتابلوی سردر واحدهای صنفی و بسته بندی کالاها؛ استفاده از واژه غیرفارسی «فست فود» ازجانب تمامی واحدهای صنفی و به خصوص اغذیه فروشی ها به استناد این قانون، ممنوع " کرده.



من نمی دونم که استفاده از واژه فست فود چقدر گسترده شده. اما به نظرم می رسه که استفاده از این واژه به این دلیله که مردم با دیدن واژه «فست فود»جذب مغازه می شن. و این مسئله رو کمی جالب می کنه. چرا؟ چون فست فود در امریکا بار معنایی منفی داره. منظورم نیست که مثل فحش ناموسیه. اما هیچ کس نمی گه می رم فست فود بخورم، یا هیچ کدوم از فست فود های بزرگ توی تبلیغاتشون به نام فست فود اشاره نمی کنن. اگه اشاره ای هم باشه انکار یواشکی اونه. مثلا توی یه تبلیغات  می گفت:
"It is not fast food, it's the food, fast"

مشکل دیگه ترجمه هم مشکل ترجمه لغت به لغته. مثلا یکی از دوستان که تازه از ایران رفته بود امریکا، رفته بود یه مغازه سلمونی و بهش گفته بود
"Please open my difference"
و منظورش این بود که فرقم رو باز کن.
یک مشکل دیگه اینه که بعضی از کلمات انگلیسی واژه معادل فارسی ندارند، مثل همین فست فود.

مغز شما چگونه تصمیم می گیرد؟

اول به این تجربه آزمایشگاهی که در دانشگاه استنفورد و توسط پروفسور بابا شیو (Baba Shiv) انجام شده توجه کنید: 




در این تجربه آزمایشگاهی، افرادی را به صورت جداگانه در داخل یک اتاق می گذارند. به هر نفر یک عدد داده می شود که آنرا حفظ کند. به یک گروه افراد یک عدد دو رقمی و به گروهی دیگر یک عدد هفت رقمی داده می شود و به فرد گفته می شود که از داخل یک راهرو عبور کرده و به اتاقی دیگر برود و در آنجا عدد را بازگو کند. چیزی که به افراد گفته نمی شود این است که در حالی که در داخل راهرو به سمت اتاق دیگر می روند فردی به سراغ آنها خواهد آمد و این فرد به آنها خوراکی تعارف می کند. به فرد (در داخل راهرو) گفته می شود که بین یک کیک شکلاتی (خوراکی که در امریکا چاق کننده در نظر گرفته می شود) و یک بسته میوه (یک بشقاب از بریده های میوه) یکی را انتخاب کند. نکته جالب اینجاست که گروهی که قرار بوده عدد 7 رقمی را حفظ کند به نسبت دو برابر گروه دیگر کیک شکلاتی را انتخاب می کند (تفاوت از نظر آماری بسیار معنی دار بوده است). چرا؟



فرضیه این است که مغز ماهیت دوگانه ای دارد. یک ماهیت، ماهیت احساسی است. و یک ماهیت، ماهیت عقلی و استدلالی است. قسمتی از مغز که مربوط به ماهیت استدلالی است در پشت پیشانی قرار دارد و 
prefrontal cortex
نامیده می شود. در حالت عادی، وقتی که به شما انتخابی بین کیک شکلاتی و یک بسته میوه داده می شود، در مغز شما درگیری بین قسمتهایی که ماهیت احساسی و ماهیت استدلالی دارند رخ می دهد. قسمت عقلانی مغز به شما می گوید که کیک شکلاتی بد است و باید از آن پرهیز کنید و قسمت احساسی شما را به خوردن شیرینی دعوت می کند. حال اگر قسمت استدلالی مغز مشغول محاسبه (در اینجا مشغول حفظ کردن عدد 7 رقمی) باشد، قسمت احساسی غلبه می کند و شما به احتمال زیادتر کیک را انتخاب خواهید کرد.



شرح مفصل تر این تجربه در کتابی به نام
How We Decide
آمده است.

دموکراسی از نوع استامبولی


ما هر که وقت که دقیقا معلوم نیست فردا نهار چی میخوریم، مامانم میاد دم اتاق و یه همه پرسی میذاره که تقریبا همیشه روال زیر رو طی میکنه؟
مامان:فردا نهار چی بخوریم؟
ما: هرچی شد مهم نیست.
مامان:یه چیزی بگید، چرا همیشه من باید مسئولیت تصمیم گیری رو داشته باشم.
ما: خوب قورمه سیزی چطوره؟
مامان:نه! سبزی نداریم، حوصله ام ندارم پاک کنم، خورد هم باید بشه دستم درد میکنه ....قورمه سبزی نمیشه، استانبولی میخواید؟
ما: نه! خوب لوبیا پلو چی؟
مامان:نه!نه! اصلا حرفش رو نزن. لوبیامون کمه، نمیرسه. خرید هم نمیرم...الان هم اصلا فصلش نیست..... لوبیاپلو نمیشه، استانبولی میخواید؟
ما: نه! قیمه چی؟
مامان:نه! این لپه ها که داریم سفت دیر میپزه! رب مون هم خیلی بد طعم،....قیمه نمیشه، استانبولی میخواید؟
ما: نه! ماکارونی میشه؟
نه! ادویه این گوشت خوب نیست، تازه ماکارونی که تازه خوردیم ، خسته نمیشید از ماکارونی...ماکارونی نمیشه، استانبولی میخواید؟

تضادهای مسخره ایرانیان

در حالیکه به خون هم تشنه اند میخوان با هم به آزادی برسند!
در حالیکه در محیط های کوچک تر نمیتونن حقوق خودشون رو بگیرن توی محیط های بزرگ مثل مملکت میخوان این کا رو بکنن !
درحالیکه همه اش دارند به هم حسادت میکنن میخوان در کنار هم پیشرفت کنن !
در حالیکه دائم پشت سر هم حرف میزنن و تو روی هم لبخند میزنن از دورویی اظهار نفرت میکنند!
درحالیکه به هم سلام و خداحافظی نمیکنن حرف از تمدن چند هزار ساله میزنند!
در حالیکه توی کوچک ترین کارها با هم اتحاد ندارند میخوان توی بزرگترین کارهاداشته باشند!
در حالیکه هیچکدوم همدیگر رو قبول ندارن و بدشون نمیادهم رو خفه کنند میخوانن به عقاید هم احترام بذارن!
درحالیکه زناشون تقاضای حقوق برابر دارند هنوز خودشون به مردها اظهار علاقه واحترام بیشتری میکنند!
درحالیکه.....
درحالیکه.....
درحالیکه.....
درحالیکه تمام این کارها رو میکنند شدیدا اعتقاد دارند تحصیلکرده و روشنفکر هستند!!!!!

مسافرت بدون نیاز به ویزا

گراف زیر برای هر کشور، تعداد کشورهایی رو نشون می ده که مردم اونجا بدون نیاز به ویزا می تونن مسافرت کنند. انگلیسی ها و آلمانی ها در صدر و عراق و افغانستان در قعر این گراف جا دارند. هر کی گفت ایران کجا واقع می شه؟؟ 

قماربازی



همه می دونیم که درآمد انتظاری قماربازی منفی هست. پس چرا بعضی ها قمار بازی 

می کنند؟ معمولا دو سری جواب برای چنین سوالی داده می شه. یکی اینکه قماربازها 

عاقل نیستند و حواسشون نیست چی کار می کنند. دومی هم که معمولا مربوط به سری 

آدمهایی که یه سری درسهای اقتصاد هم پاس کردن اینه که بعلت تمایل اونها به ریسک 

و اینکه آدمهای ریسک دوستی هستند، سود برنده شدن رو خیلی بیشتر از ضرر باختن 

ارزیابی می کنند. مثلا ممکنه یک لاتاری که درآمد انتظاری 10 دلار داره رو به دریافت

15دلار بصورت نقد و قطعی ترجیح بدن.
بنظر من هیچ کدوم از این دو جواب قابل قبولی نیستند. من فکر می کنم کسانی که می 

رن لاس وگاس بخاطر ملاحظات مالی نیست که می رن. در واقع من قمار بازی رو 

بیشتر به مثابه یک سرویس می بینم که قماربازها از اون لذت می برن و قیمتش رو هم 

می پردازند. بودن در یک هتل مجلل با آدمهایی از یک کلاس ویژه و پوشیدن لباسهای 

خاص و … هست که منبع کسب مطلوبیت هست.
حداقل یک دلیل ساده هم در حمایت از این استدلال دارم. اگه قماربازی دلیل مالی 

داشت، بعد از پیدایش اینترنت و اینکه هزینه مشارکت در قماربازی از طریق اینترنت 

بسیار بسیار بسیار کمتر از قماربازی در لاس وگاس هست، باید همه قمارخونه ها 

تعطیل می کردن.
داستان استیو لویت راجع به Drug dealers  البته متفاوت ولی یه جورایی شبیه به این 

هست. توی کتاب Freakonomics می تونید بخونید که چرا با اینکه این گروه وضعیت 

خیلی بدی دارند (حدود 98 درصدشون اگه اشتباه نکنم) همچنان افراد وارد این حرفه 

می شن.
و در نهایت یه جورایی هم به رای دادن شبیه هست. خیلی از اقتصاددونا سعی کرده اند

که منافع مالی رای دادن رو بیارن وسط و نشون بدن که چرا مردم رای می دن. ولی یکی

از مسائل مهمی که مردم رای میدن بدلیل اثرات جانبی حاصل از ملاقات همدیگه و 

اینکه بقیه هم منو می بینن که رای می دم و نشون دادن … هست. یه تحقیق هم هست 

که نشون می ده وقتی بصورت تصادفی رای دادن پستی به یک گروه ارائه شد که می 

تونستند رایشون رو پست کنند و نیازی به حضور در محل نبود، درصد مشارکت کمتر

شد!

...بعضی عشق ها

 نمیدونم این مطلب مال کیه اما بنظرم باحال اومد:

 بعضی عشقا، مثل حضرت نوح می مونن (بعضيا از ترس توفان ميان پيشت)

 بعضی عشقا مثل حضرت آدمه (خوبيش اينه که اولين عشقه)

 بعضی عشقا مثل حضرت ابراهيمه (بايد همه چيزتو قربونی کنی)



 بعضی عشقا مثل حضرت مسيحه(آخرش به صليب کشيده می شی)

 بعضی عشقا هم مثل حضرت موسا است، تا يه کمی دور می شی، يه گوساله مياد جاتو

 می گيره"

معرفی کتاب؛ قصه عشق

اخرین کتابی که خوندم، توصیه یکی از دوستان در دوره دانشجویی بود که خریداری شد اما تا چند هفته پیش توی قفسه کتابخونه خاک می خورد. کتاب نوشته دکتر استرن برگ است که بر اساس شواهد و مشاهدات کلینیک درمانی اش تهیه شده است.

نظریه ” قصه عشق ” خود بر اساس “نظریه سه وجهی عشق” بنا شده است. بر اساس این نظریه عشق را می توان در چارچوب سه مولفه شناخت؛ صمیمیت، شور-شهوت و تعهد.
در گونه های مختلف عشق، این مولفه ها به صور مختلفی به هم می امیزند و قصه های متفاوتی پدید می اوردند. به بیان ساده تر، این نظریه بیان می کند که هر کس از عشق، بر اساس تجربه های شخصی-خانوادگی و اجتماعی قصه ای در ذهن دارد که بر اساس ان با زوجش ارتباط برقرار می کند. کتاب در توصیف و بسط نظریه اش بسیار قوی است اما در تقسیم بندی انواع گونه های عشق چندان منسجم و دقیق نیست- و البته خود نویسنده این کتاب را مقدمه ای برای نظریه اش می داند-. در کتاب برای هر قصه ای یک نمونه موفق – موفق به معنای ادامه دار و رضایت بخش برای زوجین- و یک نمونه ناموفق ذکر شده است. نویسنده حداکثر سعی اش را کرده که در مورد هر قصه ای بی طرف بماند.
در تقسیم بندی اولیه قصه ها به شرح زیرند؛
1- قصه های نامتقارن: معلم-شاگرد، ایثار، حکومت، پلیسی، پورنوگرافی، وحشت
2- قصه های شیئی: علمی-تخیلی، کلکسیون، هنر، خانه، بهبودی، دین، بازی
3- قصه های مشارکت: سفر، بافندگی، باغ، تجارت، اعتیاد
4- قصه های روایی: فانتزی، تاریخ، علم، آشپزی
5- قصه های ژانر: جنگ، تئاتر، طنز، معما
علیرغم اینکه دکتر استرن برگ متخصص روانسجی است اما کتاب در این زمینه هم دارای نواقصی است. در واقع ازمونی که به صورت کشف قصه عشق از ناخوداگاه باشد ارائه نشده است.
در مجموع کتاب برای علاقه مندان به مباحث روانشناسی و ارتباط شناسی جنسی مفید است.

جبران پذیری

یکی از عوامل مهم برای تصمیم گیری در زندگی اینه که آیا انتخاب خروج داری یا نه؟
 مثلا اگر قوانین طلاق سخت باشه (یا قوانین نانوشته جامعه بهت سخت بگیره) انگیزه برای ازدواج را کم میکنه.
یا مثلا سلمانی دارین میخواین یه شاگرد استخدام کنید ولی اگر بخواین اخراجش کنید کلی دردسر و بدبختی با قانون کار دارید خب انگیزه برای استخدام کم میشه.
یا میرین مغازه یه لباس میخرین دوست دارین اگه خوشتون نیومد پس اش بدین. اگر این انتخاب را نداشته باشین احتمال خرید کردن کم میشه !!!قابل توجه خانومها

خلاصه داشتن انتخاب خروج از یک تصمیم 

نقش مهمی در تصمیم گیری ها و زندگیمون 

داره وکلی زندگی را راحت میکنه. برای 

همین میکروسافت مفید ترین ctrl+z کلیدی 

را که درست کرده!