Monday, September 19, 2011

" درد " شعری از شادروان قیصر امین پور

 
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
«چامه و چکامه» نیستند
تا به رشتۀ سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

*****

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستین‌شان
مردمی که رنگ روی آستین‌شان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنۀ شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند
من ولی تمام استخوان ِ بودنم
لحظه‌های سادۀ سرودنم
درد می‌کند

انحنای روح من
شانه‌های خستۀ غرور من
تکیه‌گاه بی‌پناهی ِ دلم
شکسته است
کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام
بازوان حس شاعرانه‌ام
زخم خورده است

*****

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

*****

این سماجت عجیب
پا فشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنۀ لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سر نوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد
رنگ وبوی غنچۀ دل است
پس چگونه من
رنگ وبوی غنچه را ز برگ های توبه توی آن
جدا کنم

دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازۀ مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
ازچه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

Thursday, September 15, 2011

آن‌هایی که رفته‌اند؛ آن‌هایی که مانده‌اند


آن‌هایی که (از ایران) رفته‌اند هر روز ایمیل‌شان را در حسرت نامه از آن‌هایی که مانده‌اند باز می‌کنند و از اینکه هیچ نامه‌ای ندارند کلافه می‌شوند.‎
آن‌هایی که  (در ایران)  مانده‌اند  هر روز… نه … یک‌روز در میان ایمیل‌شان را چک می‌کنند و از اینکه نامه‌ای از آن‌هایی که رفته‌اند ندارند کفرشان در می‌آید‎.
آن‌هایی که رفته‌اند منتظرند آن‌هایی که مانده‌اند برایشان نامه بنویسند. فکر می‌کنند که حالا که ازجریان زندگی آن‌هایی که مانده‌اند خارج شده‌اند، آن‌ها باید  تصمیم بگیرند که هنوز می‌خواهند به دوستی‌شان از دور ادامه بدهند یا نه‎.
آن‌هایی که مانده‌اند منتظرند که آن‌هایی که رفته‌اند برایشان نامه بنویسند .فکر می‌کنند شاید آن‌هایی که رفته‌اند مدل زندگیشان را عوض کرده باشند و دیگر دوست نداشته باشند با آن‌هایی که مانده‌اند معاشرت کنند‎.
آن‌هایی که رفته‌ان همانطور که دارند یک غذای سر دستی درست می‌کنند تا تنهایی بخورند فکر می‌کنند آن‌هایی که مانده‌اند الان دارند دور هم قورمه‌سبزی با برنج زعفرانی می‌خورند و جمع‌شان جمع است و می‌گویند و می‌خندند‎.
آن‌هایی که مانده‌اند همان طور که دارند یک غذای سر دستی درست می‌کنند فکر می‌کنند آن‌هایی که رفته‌اند الان دارند با دوستان جدیدشان گل می گویند و گل می‌شنوند و از آن غذاهایی می خورند که توی کتاب های آشپزی عکس‌اش هست‎.
آن‌هایی که رفته‌اند فکر می‌کنند آن‌هایی که مانده‌اند همه اش با هم بیرون‌اند. کافی شاپ  می‌روند .خرید می‌رمند … با هم کیف دنیا را می‌کنند و آن‌ها را که آن گوشه‌ی دنیا تک افتاده‌اند فراموش کرده‌اند‎.
آن‌هایی که مانده‌اند فکر می‌کنند آن‌هایی که رفته‌اند همه‌اش بار و دیسکو می‌روند و خیلی بهشان خوش می‌گذرد و آن‌ها را که توی این جهنم گیر افتاده‌اند فراموش کرده‌اند‎.
آن‌هایی که رفته‌اند می‌فهمند که هیچ کدام از آن مشروب ها باب طبعشان نیست و دلشان می‌خواهد یک چای دم‌کرده‌ی حسابی بخورند‎.
آن‌هایی که مانده‌اند دلشان می‌خواهد بروند یک‌بار هم که شده بروند یک مغازه‌ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چیزی را می‌خواهند انتخاب کنند‎.
آن‌هایی که رفته‌اند همانطور که توی صف اداره‌ی  پلیس برای کارت اقامت‌شان ایستاده‌اند و می‌بینند که  پلیس با باتوم خارجی‌ها را هل می دهد فکر می‌کنند که آن جهنمی‌که تویش بودند حداقل کشور خودشان بود. حداقل احساس نمی‌کردند طفیلی هستند‎.
آن‌هایی که مانده‌اند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دختر ها را سوار ماشین می‌کنند فکر می‌کنند که آن‌هایی که رفته‌اند الان مثل آدم های محترم می روند به یک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحویل می گیرند‎.
آن‌هایی که رفته‌اند همانطور می نشینند  پشت  پنجره و زل می زنند به حیاط و فکر می‌کنند به اینکه وقتی برگردند کجا کار گیرشان میاید و ایا اصلا کار گیرشان میاید؟
آن‌هایی که مانده‌اند فکر می‌کنند که آن‌هایی که رفته‌اند حال کرده‌اند و حالا می‌آیند جای آن‌ها را سر کار اشغال می‌کنند و آن‌ها از کار بیکار می شوند‎.
آن‌هایی که مانده‌اند فکر می‌کنند آن‌هایی که رفته‌اند حق ندارند هیچ اظهار نظری در هیچ موردی بکنند چون دارند آن‌ور حال می‌کنند.
آن‌هایی که رفته‌اند هی با شوق بیانیه ها را امضا می‌کنند و می خواهند خودشان را به  جریان سیاسی کشوری که تویش نیستند بچسبانند‎.
آن هایی که مانده‌اند  در حسرت بی‌بی‌سی  بدون  سانسور کلافه می شوند‎.
آن‌هایی که رفته‌اند هیچ سایت خبری را نمی خوانند. ربطی بهشان ندارد خبر کشور هایی که تویش هستند‎…
آن‌هایی که مانده‌اند می خواهند بروند.
آن‌هایی که رفته‌اند می خواهند بر گردند‎.
آن‌هایی که رفته‌اند  به کشورشان با حسرت فکر می‌کنند‎.
اما هم آن‌هایی که رفته‌اند و هم آن‌هایی که مانده‌اند در یک چیز مشترکند :
آن‌هایی که رفته‌اند احساس تنهایی می‌کنند. آن‌هایی که مانده‌اند هم احساس تنهایی می‌کنند‎. کاش جهان اینقدر با ما نامهربان نبود‎

Friday, September 9, 2011

هزینه یک ساعت روشنایی در طول زمان


این پست مثالی است برای اینکه بفهمیم که تکنولوژی و تجارت چگونه زندگی ما را تغییر داده است. هزینه داشتن یک ساعت روشنایی در شب (به قدرت روشنایی 1200 لومن) در زمانهای مختلف بر حسب متوسط درآمد در انگلستان به شرح زیر است:

  • در سال1997 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک لامپ فلورسنت) برابر درآمدی است که در طول نیم ثانیه به دست می آمده است.
  • در سال1950 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک لامپ رشته ای یا همان لامپ معمولی) برابر درآمدی است که در طول 8 ثانیه کسب می شده است.
  • در سال1880 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک چراغ نفتی (نفت سفید)) برابر درآمدی است که در زمانی برابر 15 دقیقه به دست می آمده است.
  • در سال 1800 هزینه یک ساعت روشنایی در شب (با یک شمع ساخته شده از چربی گوسفند) برابر درآمدی است که در طول 6 ساعت کسب می شده است.
پینوشت: برگرفته از سخنرانی مت ریدلی در کنفرانس تد.

Saturday, September 3, 2011

رابطه زیبایی و درآمد

 
اینکه زیبایان به طور متوسط درآمد بیشتری دارند موضوع شناخته شده ای است. مطالعه ای اخیر که در مجله هفتگی نیویورک تایمز چاپ شده نشان می دهد که درآمد آدم های زیبا، در طول عمرشان، 230000 دلار بیشتر از کسانی است که "کمتر از متوسط زیبایند". البته باید توجه کرد که زیبایی موضوعی نسبی است. (به قول سهراب: "قشنگ یعنی دیدن عاشقانه اشکال" و نه هر چشمی هر کسی را عاشقانه بنگرد). در مطالعه نشان داده شده است که مردان "با زیبایی کمتر از متوسط" 17% و زنان "با زیبایی کمتر از متوسط" 12% کمتر درآمد کسب می کنند. دلیلش هم این است که مردان به هر حال به دنبال کار می روند ولی زنان زشت تر بیشتر از بقیه خانه نشینی را انتخاب می کنند (با توجه به اینکه میدانند درآمدشان به دلیل زشتیشان کمتر خواهد بود از کار منصرف می شوند.)
آنهایی که با بازار کار امریکا آشنایند می دانند که گاهی در این بازار، افراد از شرکتها به دلیل تبعیض در محیط کار شکایت می کنند. مثلا در بعضی از موارد مطرح شده در دادگاهها، فرد بر علیه تبعیض، به دلیل سن بالا یا به دلیل اینکه زن است، شکایت می کند. مسئله این است که تا به حال کسی به دادگاهی، با این ادعا که به دلیل زشتی مورد تبعیض قرار گرفته، بر علیه شرکتی شکایت نبرده است. دلیلش البته، قابل درک است.

دانیل هامرمش از دانشگاه آستین این مطالعه را انجام داده است.