Thursday, March 31, 2011

سال اقتصاد و دماسنج شکسته


http://s1.picofile.com/file/6461069414/287_Animals_50_.jpg
اینکه مسئولان کشور اعلام کرده اند بنا است در سال جدید برنامه های وسیع اصلاح ساختار اقتصادی در زمینه های نیروی کار، بازار ارز، بازار سرمایه، و … به اجرا درآید را می توانیم به فال نیک بگیریم مشروط به شروطی. اولین شرط هم این است که این تحولات قابل مشاهده و اندازه گیری باشد. وقتی به سایتهای مرکز آمار و بانک مرکزی سر می زنیم چنین چیزی را نمی بینیم. گزارشها کوتاه تر و کوتاه تر می شوند و برخی از اقلام آماری حذف می شوند. خلاصه اگر مشکی هم هست ما نبوئیده ایم، عطار است که از آن خبر می دهد.
در دورانی که کشورها سعی می کنند آمار تولید و بیکاری هر ماه را یک روز بعد از پایان ماه بدهند عدم انتشار آمار تولید سه سال پیش چندان جای امیدواری  به اجرای سیاست درست نمی گذارد. حکایت کمبود آمار در ایران مانند حکایت تشخیص بیماری و درمان است با دماسنج شکسته، آنهم وقتی که سایرین دارند از دستگاه تصویر برداری چهار بعدی استفاده می کنند.
ببینیم سال آینده با این دماسنج شکسته چه می کنند.
نقل از مجله اقتصادیIRPD

مواجهه با حوادث طبیعی






تهمیداتی که کشورها  برای حوادث طبیعی می اندیشند و عکس العملی که بعد از وقوع آنها شان می دهند تا حد زیادی تعیین کنندۀ میزان خسارات حوادث است. سیلی که سال گذشته در استرالیا آمد خسارتی در حدود یک میلیارد دلار و 35 کشته به جا گذاشت. مساحت ایالت سیل زده بیش از مساحت ایران است و بیشتر از نصف این استان زیر آب رفته بود. یک سال بعد از این بحران اکثر مشلکلات ناشی از آن برطرف شده است. مدیریت بحران در این سیل مانع از خسارات زیاد و بخصوص تلفات بالا شد. این را مقایسه کنید با سیلهایی که در کشورهای در حال توسعه مثلاً بنگلادش می افتد که هزاران کشته بر جا می گذارد و اثرات آن تا سالها می ماند.
حوادث طبیعی علاوه بر اثر کوتاه مدت، که همان بحران ایجاد شده است، اثرات بلند مدت هم بر اقتصاد دارند. این اثرات هم به نحوۀ مدیریت اقتصاد بستگی دارد.
مقاله ای که اخیراً توسط بانک جهانی منتشر شده است به رفتار کشورهای درگیر با بحرانهای طبیعی بخصوص در عرصۀ بودجۀ عمومی و بیمه ها می پردازد. به نظرم موضوع خیلی مهمی است. می توان از پاسخی که اقتصاد کشورها به حوادث طبیعی می دهند نکات زیادی در مورد نحوۀ حکمرانی فرا گرفت. چنین مطالعاتی همچنین نشان می دهند که چه چیزهایی در اقتصاد سبب می شود که جامعه بهتر با این حوادث روبرو شود. مثلاً از جمله نتایج این مقاله این است که دسترسی به بیمه بهترین راه کاهش مشکلات آسیب دیدگان است.


How do governments respond after catastrophes ? natural-disaster shocks and the fiscal stance

Melecky, Martin; Raddatz, Claudio


World Bank Policy Research Paper; 5564



Summary: Natural disasters could constitute a major shock to public finances and debt sustainability because of their impact on output and the need for reconstruction and relief expenses. This paper uses a panel vector autoregressive model to systematically estimate the impact of geological, climatic, and other types of natural disasters on government expenditures and revenues using annual data for high and middle-income countries over 1975-2008. The authors find that, on average budget, deficits increase only after climatic disasters, but for lower-middle-income countries, the increase in deficits is widespread across all events. Disasters do not lead to larger deficit increases or larger output declines in countries with higher initial government debt. Countries with higher financial development suffer smaller real consequences from disasters, but deficits expand further in these countries. Disasters in countries with high insurance penetration also have smaller real consequences but do not result in deficit expansions. From an ex-post perspective, the availability of insurance offers the best mitigation approach against real and fiscal consequences of disasters

Sunday, March 20, 2011

خداحافظ 1389

 
حدود پنج ساعت دیگر به حلول سال نو باقی است

دوست داشتم با شعری از امسال خداحافظی کنم

"باز کن در...اوست
آسمان ها را به دنبال تو گردیده
در ره خود خسته و بی تاب
یاسمن ها را به بوی عشق بوئیده
بال های خسته اش را در تلاشی گرم
هر نسیم رهگذر با مهر بوسیده
باز کن در...اوست
باز کن در ...اوست"
فروغ فرخزاد

1390
به انتظارت ایستاده ام

Thursday, March 17, 2011

چرا امريكا نيروگاه های جدید نمی سازد؟


مهمترین دلیلی که امریکا نیروگاههای هسته ای جدید نمی سازد طرفداران محیط زیست (که ذاتا مخالف انرژی هسته ای اند) نیستند. ریسک انرژی هسته ای هم نیست. گر چه حوادثی مثل تری مایل آیلند و چرنویل شواهد وجود این ریسکند و حادثه فوکوشیما دایچی شاهدی بر این است که این ریسک همیشه کم در نظر گرفته می شده است. مهمترین دلیل (به نقل از مجله تایم) هزینه احداث یک نیروگاه جدید است که در حدود 10 میلیارد دلار تخمین زده می شود. در کشورهایی مانند چین، این دولت است که تصمیم می گیرد که نیروگاههای جدید هسته ای بسازد، هزینه هم برایش چندان مهم نیست. (گر چه حتی چین هم بعد از بحران اخیر تصمیم به توقف ساخت نیروگاههای جدید گرفته است.موقت یا دائمش بعدا معلوم می شود. ) در امریکا این بخش خصوصی است که باید نیروگاه جدید بسازد و بخش خصوصی به اقتصادی بودن تولید انرژی اهمیت می دهد. و فعلا این انرژی اقتصادی نیست. به همین دلیل، در امریکا تمایل چندانی برای ساخت این نیروگاهها وجود ندارد. آخرین نیروگاه هسته ای امریکا هم حدود چهار دهه پیش ساخته شده است.

پ.ن. کدام مغز الاغ خورده ای طرح ساخت استاکس نت به مغزش خطور کرد؟ این احمق تصور آن را هم می کرده که با این کار ممکن است حادثه ای مثل چرنویل به وجود بیاورد؟ یا اینکه فکر کرده که استاکس نت را درست می کنیم و به آنها خبر می دهیم که دستگاههایتان آلوده است، آنها هم کار را متوقف می کنند؟؟!


نقل:ح.قندي

Wednesday, March 16, 2011

قیصر امین پور در این کتاب قایم شده

من در این آینه، دیروز و امروزم را آن‌ قدر زلال می‌بینم که خودم هم تعجب می کنم.
دیروز دل به صدای پرنده‌ی اهلی نمی‌ بستم. با آدم‌ برفی دوست نمی‌شدم. حتی با حریفی که می‌دانستم زمین می‌خورد، کشتی نمی‌گرفتم.
با کسی به مهمانی می‌رفتم که سوسک توی جیب اش نریخته بود. برگی را له نمی‌کردم چون کفشم گریه می‌کرد.
از قارقار کلاغ، جیک‌ جیک گنجشک را می‌شنیدم. به روزنامه‌ای که صدایم را از لای کلمه‌هایش نمی‌شنیدم، نخود و کشمش تعارف نمی‌کردم.
اگر هوا بارانی بود، بیشتر از هر وقت دیگر به تماشای آفتاب می‌نشستم. اگر  خنده‌ام می‌گرفت، بعضی از خنده‌هایم را به آزمایشگاه می‌فرستادم. به خانه که برمی‌گشتم، برای آن‌چه نمی‌دانستم «رختخواب» پهن نمی‌کردم. در عوض، خوابم را به بیداری‌ام سنجاق می کردم….
اما امروز:
با نردبان همسایه به پشت‌بام می‌روم. چنان مع‌مع می‌کنم که گاوها حسودی‌شان می‌شود.
گرسنگی را با سس د‌ل‌ ضعفه می خورم. نوشته هایم را قبل از چاپ حتما در ترازوی بقالی وزن می‌کنم و دوربین عکاسی‌ام را رایگان کرایه می‌دهم. بعد با افتخار تمام، انگار که بلندگو قورت داده‌ام، فریاد می‌کشم: من موبایل دارم؛ پس هستم.
دست آخر برای این‌که باورر کنم هستم؛ مهم تر از آن برای این‌که گمنام نمانم؛ عکس‌ام را در صفحات ترحیم روزنامه‌ها چاپ می‌کنم….

 http://www.khabaronline.ir/images/2011/3/scan0001.jpg

برگرفته از کتاب «قیصر امین‌پور در این کتاب قایم شده»
نوشته‌ی آقای یعقوب حیدری
نشر مروارید – ۱۳۸۹

Tuesday, March 15, 2011

سونامی ژاپن و نگرانی های جدید تغییرات آب و هوا


نشت‌های رخ داده در نیروگاه‌های هسته‌ای ژاپن فعلا موج جدیدی از مخالفت با انرژی هسته‌ای را در بسیاری از کشورهای صنعتی به راه انداخته است و حدس می‌زنم که نقطه عطف مهمی برای تمایل به سرمایه‌گذاری در این فناوری باشد. به مرور زمان و با فراموش شدن تدریجی حادثه‌های قبلی و احتمالا بهبود فناوری امنیتی، سرمایه‌گذاری‌های جدید در این حوزه مجددا داشت مورد توجه قرار می‌گرفت. آمریکا یک مثال بارز این ماجرا بود. در عرض سی سال گذشته هیچ نیروگاه جدیدی در این کشور ساخته نشده بود ولی انتظار می‌رفت که در طول دهه حاضر چندین نیروگاه جدید تکمیل شده و فعال شوند. تعادل بین گروه‌های مدافع و مخالف این فناوری نسبتا شکننده بود و به احتمال زیاد حادثه‌های رخ داده در ژاپن موضع طرف مخالف را یکباره تقویت کرده و روی روند این ماجرا - حداقل برای مدتی- تاثیر جدی خواهد گذاشت.
منطق کسانی که به دلایل محیط زیستی و امنیتی با توسعه این نیروگاه‌ها مخالفت می‌کنند روشن است. ولی این فقط یک روی سکه است. یک طرف دیگر قضیه، نگرانی در مورد روند تغییرات آب و هوایی و اثرات مثبت فناوری هسته‌ای در این محور است. می‌دانیم که سوخت‌های فسیلی یکی از مهم‌ترین منابع تولید دی‌اکسید کربن هستند که اثر جدی روی گرم شدن زمین دارد. در حال حاضر بخش عمده‌ای از تولید انرژی چه در جهان صنعتی و چه کشورهای در حال توسعه از طریق سوخت‌های فسیلی (و به طور ویژه نیروگاه‌های ذغالی و گازی) تامین می‌شود. دست‌یابی به سناریوی به اصطلاح "دو درجه" (محدود کردن گرمایش زمین به حداکثر دو درجه بالاتر از دوران ماقبل صنعتی شدن) تنها از طریق محدود کردن مصرف سوخت‌های فسیلی و استفاده از فناوری‌های جدیدتر ممکن است. متاسفانه بخشی از فناوری‌های جدید هنوز به لحاظ فنی و مالی به اندازه کافی قوی نیستند و نمی‌توان روی گزینه‌هایی مثل باد و خورشید موجود، به صورت جدی و در مقیاس خیلی وسیع حساب کرد. در این بین انرژی هسته‌ای یک راه پرریسک برای دست‌یابی به این هدف شمرده می‌شد که هم به لحاظ اقتصادی توجیه‌پذیرتر بود و هم ظرفیت فنی تولید آن قابل توجه بود. به این خاطر در برخی از سناریوهای آينده‌ نگرانه برای مدیریت گرمایش زمین،‌ نیروگاه‌های هسته‌ای جزو گزینه‌‌های مهم بود.
با اتفاقات رخ داده در ژاپن ممکن است قدرت لابی گروه‌های محیط‌ زیستی بر علیه فناوری هسته‌ای تقویت شده و شاید تا مدتی این گزینه از فضای جواب مساله خارج شود. در عرض این چند روز قیمت سهام شرکت‌های فعال در این حوزه افت جدی داشت که نشان از کاهش امیدواری سرمایه‌گذاران است. اگر مقدماتی که توضیح داده شد اتفاق بیفتد کل جهان با یک چالش اساسی - و شاید ناگزیر - رو به رو ‌شود: مشکل گرمایش زمین از یک طرف و رشد روزافزون مصرف انرژی در اقتصادهای نوظهور پرجمعیت (چین و هند و ...) از طرف دیگر را چه طور مدیریت کنیم؟ یا به عبارت دیگر، منبع انرژی آینده چه باید باشد؟ در غیاب گزینه نیروگاه‌های هسته‌ای، فضای جواب محدودتر و یافتن جوابی برای این چالش بسیار سخت‌تر می‌شود. چه بسا بشریت باید به طور جدی از مصرف خودش کم کند تا بتواند از فاجعه آب و هوایی در آینده جلوگیری کند. البته طبعا افزایش سرمایه‌گذاری روی بهبود فناوری‌های نوین تمیزتر مثل باد و زمین‌گرمایی یکی از پیامدهای دیگر ماجرا خواهد بود.
بعدا شاید یه مطلب در مورد نیروگاه‌های خورشیدی در شمال آفریقا نوشتم.

فرهنگ فساد و قانون شکنی


به دلیل مصونیت دیپلماتیک، دیپلماتهای سازمان ملل می توانند اتومبیل خود را در محل هایی که پارک کردن ممنوع است پارک کنند بدون آنکه جریمه شوند. بر اساس مطالعه ای بر روی رفتار این دیپلماتها، دیپلماتهای کشورهایی بیشترین خلاف را می کنند که رتبه آنها در جدول شفافیت بین الملل (که کشورها را بر اساس میزان فساد رتبه بندی می کند) بدترین است. دیپلمات کشورهایی مانند کانادا و سوئد که کشورهای بسیار کم فساد هستند اصلا خلاف پارک نمی کنند. فساد و قانون شکنی در بسیاری از کشورهای جهان به جزئی از فرهنگ تبدیل شده است. و در بسیاری دیگر به شرم. همین مشاهده ساده مرا به این نتیجه می رساند که راه اصلاح ما راه درازیست.
نقل:ح.قندی

Monday, March 14, 2011

زلزله ژاپن از نگاهی دیگر

درسهای زیادی از زلزله اخیر ژاپن می شود گرفت. اینکه آماده سازی، جان هزاران انسان را نجات داده است، گر چه جان هزاران نفر دیگر از دست رفته است. اینکه ژاپن در مقابل زلزله آماده بوده ولی در مقابل سونامی آماده نبوده است... تا اینکه انرژی هسته ای ذاتا انرژی خطرناکی است و اعتماد به مهندسی و نظم در مقابل خطرات ناشی از چنین پتانسیل خطرناکی ساده اندیشی است. در نظر داشته باشید که ژاپنی ها بهترین های مهندسی و بهترین های نظم و مسئولیت پذیری در جهانند. اگر استفاده از انرژی هسته ای حتی برای مقاصد صلح آمیز با چنین پتانسیل خطری حتی در ژاپن مواجه است، می توان خطرات استفاده از این انرژی را در جاهای دیگر هم متصور بود.از نظر من، آمادگی ژاپنی ها و خطرات انرژی هسته ای از درس های درجه دومی است که می توان از زلزله اخیر گرفت. درس درجه اول از نگاه به رفتار ژاپنی ها در مواجهه با زلزله اخیر به دست می آید. آن چیزی که در بعد از زلزله ژاپن مفقود است بی نظمی است. یک مغازه مورد هجوم مردمی که قطعا نیازمندند قرار نگرفته است. مردم را در مقابل صف مغازه ها می بینید که منتظر خرید آب یا غذای بچه اند، اما اینکه عده ای بروند و دزدی کنند را نمی بینید. برای سوار شدن بر روی قایق برای نجات هم صف می بندند، هجوم نمی بینید .... همه جا نظم، همه جا رفتار متمدنانه. چنین رفتاری آسان به دست نیامده است، ترکیبی از آموزش و فرهنگ درست است. چنین فرهنگی، مواجهه با زلزله را آسانتر و چه بسا باعث نجات جانها می شود. منظور من از این نوشته گوشه اشاره زدن به وضع ایران نیست. اگر آمادگی و نظم و فرهنگ ژاپن را بسیار عالی و آمادگی و نظم در هائیتی را بسیار ضعیف فرض کنیم، نظم و فرهنگ و آمادگی در مقابل فجایع در ایران در بین این دو قرار می گیرد. بدترین در دنیا نیست اما با بهترین هم فاصله زیادی دارد. البته فاصله ما با بهترین به سادگی پر نخواهد شد.

Sunday, March 13, 2011

علل تقویت ین ژاپن بعد از زلزله


امروز ارزش ین ژاپن بعد از زلزله بسیار بزرگ که خسارات بسیار سنگینی وارد کرده و حدس من اینه که پرخسارت ترین زلزله تاریخ باشه افزایش پیدا کرد। دلیل افزایش اینه که بازار تصور می کنه که سرمایه زیادی از خارج از ژاپن که مالک ژاپنی داره باید به داخل ژاپن و برای جبران خسارات زلزله منتقل بشه؛ نقش پرداخت های عظیم بیمه های بین المملی رو هم نباید از نظر دور داشت همه اینها مستلزم تبدیل واحدهای دیگه پولی به ین هست که تقاضا برای ین رو افزایش می ده و باعث افزایش قیمت ین در کوتاه مدت می شه.

آیا بحران اقتصاد به پایان رسیده است؟


دلایل قابل قبولی وجود دارد که می‌گوید حالا می‌توانیم اندکی نسبت به اقتصاد خوش‌بین‌تر باشیم. در آمریکا داده‌های اقتصادی از خیلی انتظارات بهتر از آب درآمده است. مصرف‌کنندگان آمریکایی که مهم‌ترین نقش را در اقتصاد این کشور دارند، دوباره تحرک از خود نشان می‌دهند. ضمن آنکه تولید ناخالص داخلی 2010 نیز حدود 9/2 درصد افزایش داشته است. اقتصادهای نوظهور مثل چین و هند همچنان با قدرت به پیش می‌تازند و به نظر هیچ چیز سر راهشان نمی‌تواند آنها را متوقف کند. اقتصادهای دیگر، به خصوص آلمان نیز نشانه‌های رونق و رفاه را متجلی ساخته‌اند. با تمام این‌ها هنوز هم همه راضی نیستند که اعلام کنند «بحران تمام شده است.» نرخ بیکاری آمریکا هنوز در سطح تاسف آور 9 درصد است و منطقه یورو نیز بیکاری ده درصدی دارد. نمی‌دانم وقتی که این همه افراد هنوز بیکار هستند چطور می‌توان گفت که بهبود امیدوارکننده است؛ ضمن آنکه سمت تقاضا نیز هنوز کم رمق است. مدیر اجرایی صندوق بین‌المللی پول دومینیک استراوس کان چند روز پیش در یک سخنرانی بر همین نکته انگشت گذاشت:
«تنها زمانی می‌توان مدیریت اقتصاد جهانی را به سامانی رساند که رویکرد سختگیرانه‌ای اتخاذ کرد. نه تنها باید بر سیاست‌های مالی و اقتصادکلان استاندارد تکيه داشته باشیم، بلکه همچنین باید تمرکزمان بر ایجاد اشتغال و تامین اجتماعی نیز باشد. بدون داشتن شغل و امنیت درآمدی، نمی‌توان امیدی به جان گرفتن تقاضای داخلی داشت و در نهایت بهبود اقتصادی پایدار نخواهد بود.»
برای اقتصادهای نوظهور و آن‌هایی که رشد بالایی دارند نیز تورم دغدغه‌ای است که هر روز پررنگ‌تر می‌شود. تورم در اثر ترکیب رشد اقتصادی سریع، سیاست پولی انبساطی و افزایش قیمت کالا‌ها ایجاد شده است. چین و هند هردو شدیدا درگیر نبرد با تورم هستند و در عین حال سیاست پولی و اعتباری انقباضی هم دارند که باید به نوعی در برابرش واکنش نشان داد. سه‌شنبه گذشته چین برای سومین بار طی چهار ماه گذشته نرخ بهره را بالا برد. در این زمینه چین تنها هم نیست. بانک مرکزی اندونزی هم همین چند روز گذشته به دنبال آنکه نرخ تورم از سطح انتظاری 7 درصد بالا رفت، اقدام به افزایش نرخ بهره نمود. افزایش نرخ بهره و سختگیری در اعطای اعتبار، به معنی کند شدن سرعت رشد اقتصادی خواهد بود. در حال حاضر اقتصاددان‌ها عقيده دارند که رشد اقتصادی چین و هند کمابیش استمرار خواهد داشت، اما اگر معضل تورم جدی‌تر شود، آنها ناگزیر از اجرای سیاست‌های انقباضی خواهند بود. نباید نادیده گرفت که رشد آهسته‌تر اقتصادهای نوظهور، به کشورهای توسعه یافته نیز آسیب خواهد زد. در عین حال این را هم نباید نادیده گرفت که تورم سرانجام به سراغ كشورهای پیشرفته نیز خواهد آمد و ممکن است که ما با شرایط رکود تورمی روبه‌رو شویم – که وضعیت بسیار ناخوشایندی است.
همچنین فراموش نکنیم که بحران منطقه یورو همچنان زنده و جاندار است. بله درست است که یورو قدری از قدرتش را به دست آورده و بازار اوراق قرضه دولتی نیز باثبات شده است؛ زیرا فعالان امیدوارند اتحادیه اروپا در این زمینه وارد عمل شود، اما این دوره‌های آرامش و احساس خوش‌بینی را در بحران‌های پیشین منطقه یورو نیز شاهد بوده‌ایم.
امیدواریم که این خوش‌بینی این بار پایدار باشد. هنوز احتمال نیاز به طرح‌های نجات کاملا از میان نرفته است. هزینه استقراض برای دولت‌های ضعیف‌تر (به‌ویژه پرتغال) بالا است و اگر سیاستمداران اروپایی به زودی وارد عمل نشوند وضعیت خیلی سریع می‌تواند بدتر از این هم بشود. از این‌ها گذشته اتحادیه اروپا باید مشکلات حقیقی و زیربنایی این اتحادیه را نیز حل‌وفصل کند – بخش عمده‌ای از اقتصاددانان حوزه یورو همچنان بسیار بدبین‌اند. وقتی اقتصاد کشورتان در سال 2010 حدود 1/0 درصد کوچک‌تر شده باشد و تازه مردم خوشحال هم بشوند که چه خوب که بیشتر از این پسرفت نکردیم، شک نکنید که در وضعیت بغرنجی هستید. این درست اتفاقی است که در اسپانیا افتاده است. مادامی که کشورهای ضعیف حوزه یورو شاهد بهبود اوضاع شان نباشند، باید گفت تمام کشورهای این منطقه در معرض خطر هستند. وقتی کشورهایی مثل اسپانیا، پرتغال و ایرلند مجبور شده‌اند که برای بیرون آمدن از زیر بار عظیم بدهی‌ها سیاست‌های ریاضت اقتصادی را در دستور کار خود قرار دهند، معلوم می‌شود که وضعیت به آن سادگی‌ها هم نیست.
ریاضت اقتصادی در عمل شاید حتی به بهبود آسیب بزند و با وجود اينکه رشد همچنان ضعیف است در میان کشورهای پیشرفته فشارها روز به روز بیشتر می‌شود که از حجم کسری بودجه شان بکاهند. دیوید کامرون در میان شوک و ناباوری دیگران اعلام کرد که اقتصاد انگلستان نیز در فصل آخر 2010 کوچک‌تر شده است. برای ژاپن هم زنگ‌های خطر رسیدگی به حجم عظیم بدهی‌هایش در حال به صدا در آمدن است و اخیرا رتبه اعتباری این کشور نیز نزول کرده است. نباید فراموش کنیم که بسیاری از مشکلاتی که به‌وجود آمده از بحران مالی همچنان به قوت خود باقی هستند، از جمله ضعف بازار مسکن آمریکا. از آن نگران‌کننده‌تر این است که اقتصاد جهانی به نظر مایل به بازگشتن به وضعیت گذشته است، اینکه عادت‌های قدیمی دوباره به جای خود بازگردند. عدم توازن‌های بزرگ میان ملت‌هایی که کسری و مازاد بودجه دارند، شاید به این زودی‌ها از میان نرود؛ هر چند که رهبران جهان خلاف این را وعده داده باشند. استراوس‌کان در این مورد می‌گوید: «نگراني تازه‌ای در حال ظهور است: همان عدم توازن‌های جهانی پیش از بحران یکبار دیگر در حال شکل گیری است. کشورهایی که مثل آمریکا کسری بودجه عظیم دارند، رشدشان تنها متکی به تقاضای داخلی است و اقتصادهایی که از رشد توفنده برخوردارند، مثل چین و آلمان، همچنان از مزایای صادرات برخوردار هستند. صندوق بین‌المللی پول در سال‌های پیش از بحران هم هشدار داده بود که این عدم توازن‌های بین‌المللی می‌تواند بهبود اقتصادی را به خطر بیندازد.»
بنابراین باید گفت بله بهبود اقتصادی نیرومندتر شده است، حتی فراتر از انتظارات؛ اما هنوز برای جشن و پایکوبی کمی زود است.
منبع: تایم

Tuesday, March 8, 2011

سوالی به مناسبت روز جهانی زن


امروز روز جهانی زن است. به همین مناسبت یک سوال مطرح می کنم و چند روز دیگر پاسخ آن را از دید خودم بیان خواهم کرد. سوال این است که چرا فاحشه مرد اصولا وجود ندارد به جز آمریکا؟ البته فحشای مردان برای همجنس بازان در کشورهای اروپایی هست ولی فاحشه گری مردان برای زنان وجود ندارد و این بازار شکل نگرفته است در حالیکه فاحشه گری زنان برای مردان تقریبا در همه کشورها و همه مقاطع تاریخ وجود داشته است با وجود اینکه نیاز جنسی در هر دو جنس وجود دارد؟

Monday, March 7, 2011

دروغنمایی باورها


بروز نا آرامی های اخیر در کشورهای عربی تا حد زیادی غافلگیر کننده بوده. مشابه این تحولات سریع و غیر قابل پیش بینی نیز بهنگام سقوط سیستم های کمونیستی بلوک شرق و همینطور انقلاب ۱۳۵۷ ایران مشاهده شده بود. ولی چگونه میشه تغییر سریع رفتار مردم را توضیح داد؟ مثلا کشور لیبی ۴۳ سال است تقریبا در کمال آرامش تحت زمامداری قذافی بوده است و حالا کار بجایی رسیده است که جنگنده ها مشغول سرکوب مردم پایتخت هستند. چه می شود که مردم ناگهان رفتارشان عوض می شود و از مردمی آرام و ساکت تبدیل به انقلابی دوآتیشه میشوند؟
پروفسور کوران برای توضیح این روند پدیده ای را معرفی میکند بنام دروغنمایی باورها. در این نظریه با تفکیک مطلوبیت افراد به سه بخش سعی میشود که رفتار افراد توضیح داده بشه. مطلوبیت اول این است که فرد الف را ب ترجیح می دهد. یعنی اگر در جزیره ای تنها زندگی می کرد در عمل الف را به ب ترجیح می داد. حالا فرض کنید که فرد در جامعه ای زندگی می کند که اگر در عمل ب را به الف ترجیح دهد جامعه از او تقدیر می کند و الا جامعه وی را تنبیه می کند. برای همین ممکن است علیرغم اینکه فرد الف را به ب ترجیح میدهد رفتار ب را برگزیند. مطلوبیت حاصل از تحمیل جامعه مولفه دوم خواهد بود. مطلوبیت سوم هم این است که فرد ترجیحات خودش را در عمل نشان دهد. اینگونه رفتار مطلوبیتی دارد که مولفه سوم از کل مطلوبیت است. این مولفه سوم هم در نوشته های روانشناسانی مثل فروید توضیح داده شده است. پایین بودن نرخ خودکشی در زمان انقلابها که افراد آزادانه تر به رجحان های خود عمل می کنند به این مطلوبیت ربط داده شده است.  سرجمع این سه مولفه کل مطلوبیت را شکل می دهد.
خلاصه منظور از دروغنمایی باورها این است که فشارهای اجتماعی (مولفه دوم) باعث می شود تا فرد در عمل برخلاف اعتقاد واقعیش رفتار کند. مثلا در دوران کمونیسم ارتباط افراد کم بود و همه از هم می ترسیدند و در عمل هر کس تلاش می کرد خود را یک کمونیست نشان دهد. در ظاهر همه جامعه کمونیست بودن ولی در باطن اینطور نبود. به محض اینکه یک عده (علی الخصوص خود گورباچف) به انتقاد از کمونیسم پرداختند ناگهان همه اعتقاد واقعی خود را بروز دادند. بوریس یلتیسن که دو سال قبل از فروپاشی رییس حزب در مسکو بود از سختگیر ترین و بظاهر وفادارترین کمونیست ها بود ولی دو سال بعد از مخالفان سرسخت حزب شد.
 اگر به دوروبر خود نگاه کنید می توانید اثر این دروغنمایی باورها را در توضیح بسیاری از رفتارها مشاهده کنید. یک مثال پیروی از مد لباس و ظاهر افراد است. برای مثال زدن کراوات در دهه های گذشته در محل کار (در آمریکا) بسیار متدوال بوده است. با اینکه زدن کراوات دردسر خودش را دارد و اکثر افراد ترجیح شخصیشان به بستن کراوات نبوده است (مولف اول مطلوبیت). ولی بدلیل اینکه محیط سرکار بگونه ای بود که به افراد بدون کراوات چپ چپ نگاه می شده آقایان بیشتر از کراوات استفاده کرده اند(مولفه دوم مطلوبیت ناشی از جامعه). خوب اینکه فردی کراوات دوست ندارد و بخاطر فشار جامعه مجبور است کراوات بزند عدم مطلوبیتی برای فرد ایجاد میکند که مجبور است مبتنی بر ترجیحات شخصی اش رفتار نکند(مولفه سوم مطلوبیت).
 تنیجه این دروغنمایی باورها چیست؟ اینکه جامعه ای تک تک افرادش اعتقاد الف را به ب ترجیح می دهند ولی رفتار ب را به الف ترجیح می دهند. هرکس با مشاهده دروبر خودش فکر می کند همه ب را به الف ترجیح می دهند. بدینگونه جامعه در تعادلی ناکارا برای مدت زمانی قرار میگیرد. ولی اگر افرادی در عمل بیایند الف را به ب ترجیح دهند ممکن است که تعادل بهم بخورد. کما اینکه در مثال کراوات، موجِ نزدنِ کراوات از بخش های تک بخصوص شخص بیل گیتس شروع شد و حتی به بخش های محافظه کاری مثل سیستم بانکی هم رسید.
 اینکه روند حرکت این رفتارها چگونه است و تا چه زمانی این پدیده دروغنمایی باورها ادامه پیدا می کند و کِی از هم می شکند از مباحث جالب این رشته است. آشوبناک بودن (chaotic) سیستم های اجتماعی خصوصیت بارز جوامعی است که در آن دروغنمایی باورها رواج دارد. که چگونه فردی با آتش زدن خود در تونس باعث انقلاب در کشورهای عربی منطقه شده است علیرغم اینکه دهه ها این کشورها بظاهر در آرامش بوده اند.
نقل: پ.مشایخ

Saturday, March 5, 2011

خاطرات تابستون تو روزای زمستون



 اول، دبستان که بودم یه تابستونی استخر می‌رفتیم. کلاس شنای آموزشی. قورباغه یادمون می‌داد. مربیمون توی کم‌عمق همه چیزو به ما یاد داد. بعد هممون رو به صف کرد دم عمیق. دونه‌دونه باید می‌پریدیم توی استخر پادوچرخه می‌زدیم بعد هم عرض رو قورباغه می‌رفتیم. تئوری بلد بودم. توی کم‌عمق که اگر می‌دیدم دارم خفه می‌شم، می‌تونستم بایستم و غرق نشم. عمیق کابوس بود. توی صف ایستاده بودیم و لابد یک روزی اواسط مرداد بود. پسرا جلوم یکی یکی می‌پریدند توی عمیق. یک میله‌ای هم دست مربیمون بود. یک حلقه سرش بود، دستت را بهش می‌تونستی بگیری خفه نشی. صف جلوم هی کوتاه‌تر می‌شد و من می‌خواستم بمیرم از وحشت. قلبم که نه تمام تنم تالاپ تالاپ می‌کرد چون قرار بود بمیرم. پریدم. گفت پادوچرخه بزن. یاد گرفته بودیم. از مامانم پرسیده بودم چهار متر چقدره؟ سقف خونمون رو نشونم داده بود، گفته بود از این کمی بلندتر. از فکر اون همه آب تا جای سفتی که می‌شد پام رو بذارم روش، می‌خواستم بمیرم. گفته بودن عمیق چهار متره. کار من این بود که خونه رو پر از آب تجسم کنم و خودم رو که روش شنا می‌کردم. پادوچرخه زدم یه کم. تند و تند پا می‌زدم مبادا خفه شم. بعد سوت زد گفت قورباغه برو. خیلی سوت می‌زد. یک سوت نقره‌ای گردنش بود همیشه. داد می‌زد جمع، باز، بسته. من هم جمع باز بسته می‌زدم. همون‌طوری که توی کم‌عمق تمرین کرده بودیم و لب استخر که می‌خوابوندمون و می‌گفت جمع باز بسته و ما همه جمع باز بسته می‌زدیم. اول که می‌رسیدیم استخر نمی‌ذاشت که بپریم توی آب. لب داغ استخر می‌خوابوندمون ردیف و می‌گفت جمع باز بسته بزنید. گاهی خم می‌شد مچ پامون را می‌گرفت توی دستاش، حرکتمون رو درست می‌کرد. داشتم عرض عمیق رو برای اولین بار در عمرم می‌رفتم. تا نزدیک لبه‌ی استخر رفته بودم. اسم دوستم شهاب بود. یبار توی شلوارش که توی کمدش بود، زنبور رفت و شلوار رو که پوشید، پاش رو نیش زد و تا خونه توی سرویس گریه می‌کرد. شهاب گفته بود که آقا تو رو خدا ما تو عمیق نمیایم. دیدمش نشسته بود لب استخر. اومدم داد بزنم شهاب بیا. آب رفت توی حلق و دماغم. همه چیز خراب شد. شروع کردم دست و پا زدن و جیغ زدن. یهو فکر کردم من خفه شدم و الان است که بمیرم. هی می‌گفت نترس. پادوچرخه بزن. بلدی. ترسیده بودم. آخر اونقدر کولی بازی درآوردم که میله را داد. گرفتمش. کشیدم لب استخر. دستم رو که گرفتم لبه‌ی استخر، زدم زیر گریه. زیر بغل هامو گرفت، کشیدم بالا. نشستم بغل شهاب. گفت داشتی غرق می‌شدی؟ گفتم آره. قشنگ یادمه این مکالمه رو. بعد گفتم میای بریم توی عمیق؟ حالا حتی اسم مربیمون رو هم یادم نمیاد که اولین بار حالیم کرد که چه روی یک متر آب باشم چه بیست متر فرقی نمی‌کنه.  نزدیک بیست سال پیش بود. چرا آدم باید خاطرات واضح از بیست سال پیش داشته باشه؟ شهاب هم بالاخره راضی شد و اومد توی عمیق. آخرای تابستون انگشت اشار‌مون را می‌گرفتیم بالای آب، پادوچرخه می‌زدیم. مربیمون گفته بود با دست دایره بزنید، ما باحال بودیم، با پامون خودمون را نگه می‌داشتیم و دایره نمی‌زدیم با دست. احساس خفنی ما را می‌کشت. بعد هم اونقدر آب می‌رفت توی دماغ و حلقمون که می‌مردیم. ما قهرمان استخر بودیم. ما"وسطِ عمیق" بودیم. برگشتن می‌نشستیم توی سرویس ویفر می‌خوردیم. ویفر موزی. تمام لباسمون می‌شد خرده ویفر. گاهی مامانمون میوه میذاشت تو کوله پشتیمون. توی سرویس یه آلوی داغ یا یه سیب پلاسیده ته کیفمون پیدا می‌شد. ساعت دو سه‌ی ظهر گرمای تابستون بود. روزهای فرد. تمام تابستون.

Thursday, March 3, 2011

TarantisT Trash Metal Music Band

امروز داشتم با آرش یکی از دوستان قدیم دوره دانشگاه که الحق و الانصاف آدم پرفکت و کامل و با معرفتیه(حالا عرض می کنم که چرا) صحبت میکردم.
این آقا آرش ما یکی از معدود کسانی بود که در این مملکت گل و بلبل مطلوب ما اولا از شم موسیقایی چشمگیری برخوردار بود و دوما به زبان اجنبی، شعر هم می سرود و همچنین دست توانایی در نواختتن انواع سازها علی الخصوص گیتار الکتریک داشت.
آرش اگه صدامو میشنوی سلام عرض میکنم و بهت میگم ایول داداش می دونم چقدر زحمت کشیدی. چکارا که نکردی ، کجاها که نرفتی، به چه کسانی که رو ننداختی، چه شبایی رو به صبح نرسوندی.....خسته نباشی برادر!!!
خیلی ها تو رو باور نداشتن و بعضا به سخره می گرفتنت(می دونی کیارو میگم) ولی تو خودت خوب می دونستی داری چیکار می کنی! من اون روزها رو هم فراموش نمی کنم که به هر دری زدی تا دانشگاه رو مجاب کنی که گواهی خروج از کشور برام صادر کنه(که البته صدقه سر آقایون دامت افاضات نشد که بشه)
ادامه ماجرا: خلاصه آرش یه بند درست کرده بود بنام تارانتیست TarantisT و بارسفر به بلاد کفر، آمریکای جهان خوار بست و حالا با بسیاری از خواننده های معروف و گروه های مطرح عرصه موسیقی rock و metal دنیا همکاری داره و کنسرت مشترک برگزار می کنه!!!
که از طرق زیر می توانید فضولی کنید و سر از کارش در بیارید: