Sunday, January 23, 2011

شعری زیبا از عباس یکرنگی

با جنون آهنگ معنی را فغان خواهم نوشت
نام هستی را سر برگ خزان خواهم نوشت
گرتبسم شعله ای از یاد شادی بشکفد
شبنمی از گریه بر گل رایگان خواهم نوشت
برق غیرت نیست در ابر خیال ظلمتم
نوح را بر کشتی طوفان جان خواهم نوشت
از جفای چرخ گویا روز هم بازیچه ایست
نام شب را وقت روز آسمان خواهم نوشت
گررفیقان بی وفایی را طریق انگاشتند
بی وفایی را طریق این زمان خواهم نوشت
دیده خندان گشت تا یاد محبت گل گرفت
همچو صبح این خنده را خونین فشان خواهم نوشت
چون شرر افسردگی شد حاصل عیش جهان
تیرگی را حاصل عیش جهان خواهم نوشت
بر مزار باغ می نالم چو نی از دست باد
چشمه چشمه اشک چون رود روان خواهم نوشت
تا نگوید بلبل از احوال مستان غافلم
رنج بلبل را به عرض باغبان خواهم نوشت
چون سیاووش است اینسان کشته تورانیان
پیش رستم شکوه از هاماوران خواهم نوشت
زرگران گویا خزان پرداز روی عالمند
شرح این غم را به برگ ناتوان خواهم نوشت
باغ ابراهیم گل در آتش نمرود مرد
بر خدا صد شکوه از نمرودیان خواهم نوشت
تا نمیرد یاد گل در خاطر بی جان باغ
یادگل را با دل آتشفشان خواهم نوشت
گر نگیرد شعله ام بر جان بیمار خزان
یاد گل را از زبان عاشقان خواهم نوشت

No comments: