نویسنده: محمد (حسن) کریمی
این کتاب گیرا و درخشان پاسخ پرسشی را می دهد که متفکران
را قرن ها به خود مشغول کرده است: چرا برخی از کشورها فقیرند و برخی غنی؛
چنان که بر اساس ثروت وتهی دستی، سلامتی و مرض، و فراوانی و قحطی از هم
قابل تفکیک اند؟ آیا ریشه ی آن را باید در تفاوت های فرهنگی جست؟ آیا باید
در شرایط متفاوت جغرافیایی و آب و هوایی به دنبال دلیل غور کرد؟ آیا سیاست
گزاری نادرست متهم اصلی اند؟ در واقع، هیچ کدام! هیچ یک از این عوامل نه
تعیین کننده اند و نه سرنوشت ساز. پس چرایی تبدیل شدن بوتسوانا به یکی از
شکوفاترین کشورهای جهان، با وجود این که با زیمبابوه، کنگو و سیرالئون هم
قاره است، را چگونه می توان توضیح داد؟
دارن عاصم اوغلو و جیمز رابینسون به طور قانع کننده یی
نشان می دهند که نهادهای اقتصادی و سیاسی دست بشر اند که تعیین کننده ی
موفقیت یا شکست اقتصادی هستند. به عنوان یکی از مثال های جذاب شان، کره یی
ها (شمالی ها و جنوبی ها) را که یکی از همگن ترین ملت ها هستند را در نظر
بگیرید. با وجود این همگنی نژادی و تاریخی، شمالی ها یکی فقیر ترین ملت های
روی زمین اند، ولی برادران و خواهران جنوبی شان در زمره ی مرفه ترین های
دنیا هستند. جنوبی ها جامعه یی بنا نهاده اند که ایجاد انگیزه می کند، به
نوآوری پاداش می دهد و برای همه فرصت های برابر اقتصادی فراهم می کند. رونق
اقتصادی شان البته پایدار هم بوده است؛ چراکه دولت شان نیز در قبال توده
عظیم مردم پاسخ گو و مسول بوده است. شمالی ها اما دهه های قحطی، سرکوب
سیاسی و نهادهای اقتصادی کاملن متفاوت را از سر گذرانده اند و می گذرانند؛
بدون اینکه هیچ امیدی به پایان شب تاریک شان باشد. تفاوت بین دو کره در
اتخاذ سیاست هایی است که ساختارهای نهادی کاملن متفاوت خلق کرده است.
عاصم اوغلو و رابینسون، با تکیه بر ۱۵ سال تحقیق مبدعانه
و دست اول، شواهد تاریخی شگفت آوری را از تجربه های امپراتوری روم،
ملت-شهرهای مایاها، ونیز قرون وسطا، اتحاد جماهیر شوروی، آمریکای لاتین،
انگلستان، اروپا، ایالات متحده و آفریقا استخراج کرده و نظریه ی اقتصاد
سیاسی جدیدی را پایه گذاری می کنند که بیشترین روایی را با پرسش های بزرگ
معاصر دارد. پرسش هایی چون:
. چین یک ماشین توسعه ی تمرکزگرا ساخته است. آیا هم چنان با همین سرعت خیره کننده رشد خواهد کرد و از غرب پیشی خواهد گرفت؟
. آیا روزهای خوب آمریکا سپری شدی است؟ آیا ایالات متحده
که قلمرو فرهمندی بوده است که نخبگان اش همواره به گسترش دایره ی قدرت همت
گماشته اند، به سمت جامعه یی پیش می رود که در آن تنها اقلیتی به ثروت و
قدرت نایل می شوند؟
. موثرترین روش کمک به میلیون ها انسانی که به خاک فقر
نشسته اند، کدام است تا به سوی کامیابی رهنون شوند؟ آیا ارایه ی خدمات
بشردوستانه بیشتر از سوی غرب آن روش مورد نظر است یا فراگیری ایده های
ساختارشکن عاصم اوغلو و رابینسون درباره ی تعامل و رابطه ی متقابل بین
نهادهای اقتصادی و سیاسی؟
«چرا کشورها در می مانند؟» نگاه شما به دنیا و دریافت تان از آن را تغییر خواهد داد.
No comments:
Post a Comment